Powered By Blogger

خاطره با عطیه

هیچ وقت تو عمرم چنین شبی رو نگذرونده بودم . همین الانم نمیتونم باور کنم که اون شب همچین اتفاق بزرگی برام افتاد که سرنوشتمو عوض کرد ! ... وای که شبی بود ... اوه اوه اوه ... ! وقتی تا آخر داستان رو بخونید شما هم عجیب بودن این داستان رو باور می کنید ! بگذارید برای شما هم تعریف کنم تا بدونید چه دخترایی تو این تهران خودمون هستند و اونوقت شما بیست ساعت میرید تو رومهای yahoo و چهل ساعت به هزار تا دختر pm میدید در حسرت اینکه بعد از نود روز به شما asl بدند . امان از دست این پسرا و دخترای ساده ... !



اما قبل از اینکه ماجرا رو براتون تعریف کنم می خوام از عطیه براتون بگم ... عطیه دختر یه مایه داره که تو پاسداران یه خونه بزگ که چه عرض کنم یه قصر دارند ! به جز خودش فقط یه خواهر 5 ساله خوشگل داره . شکر خدا برادرم نداره .همینه که انقدر باحاله . خودشم الان 21 سالشه .چهره خیلی جذابی داره؛ چشمای سبزآبی با مژه های بلند، لبای کوچولوی پرخون ، پوست سفید ، ابروهای نازک ودماغ سربالای عمل کرده . من نمی دونم این دختر چرا عاشق من شده! خداوکیلیم با این که من بد چیزی نیستم اما خیلی از من سرتره . فقط این جوری بگم که مامان و بابای عطیه برای اینکه وقتی میره بیرون از خونه کسی اذیتش نکنه بهش اجازه نمیدند با مانتوی خالی بگرده . آره عطیه چادریه !!! یه تارمو از موهاش هم از روسریش بیرون نمی ریزه که اگه اینطوری بود مطمینم روزی دوبار میدزدیدنش و انقدر میکردنش که ... ! قدش فکر کنم حدودای صدو هفتاده ، خوش استیل ؛ اصلا از زیر چادر برآمدگی سینه هاش به آدم چشمک میزنه . خلاصه ما هرچی از این عطیه بگیم کم گفتیم . شاید فکر کردید دارم کس میگم! آره ! شما میتونید اینجوری فکر کنید اما اونقدرام کسخول نیستم که از یه دختر انقدر خفن تعریف کنم. به جون خودمم پولی هم بابت تبلیغش نگرفتم . واما اصل داستان از اینجا شروع شد که .......

صبح جمعه بود ... هنوز تو رختخواب بودم که صدای زنگ تلفن از خواب بیدارم کرد . گوشی رو از بالا سرم برداشتم . با همون صدای گرفته خابالو گفتم :
بفرمایید .( صدای نازک یه دختر بود که گفت)
* سلام
- علیک سلام
* هنوز نشناختی ؟ من عطیه ام ! ...... ( تا گفت عطیه سریع خودمو جمع و جور کردم و با گرمی جواب سلامشو دادم .نمیدونم چرا تا صداشو شنیدم یه هو قلبم ریخت . از بس تو این چند وقت بهش فکر کرده بودم انگار واقعا عاشقش شده بودم .... !)
- سلام... حال شما چه طوری عزیز؟
* مرسی ( زودی پشت سرش گفت)
* ببین من وقت ندارم فقط می خواستم بگم امروز مامانم اینا همه رفتند شمال و منم باهاشون نرفتم ، میتونی امروز یه سر بیای خونه ما با هم صحبت کنیم ؟( منم که که از قرار قبلی درس عبرت گرفته بودم و دیگه نمیخواستم این فرصتم از دست بدم ، سریع گفتم:)


- معلومه میام !
* چه ساعتی میتونی بیای؟
- هر وقت که شما راحتید ، برای من ساعتش مهم نیست . پرسید :اصلا مهم نیست ؟
- نه
* پس حالا که اینطوره امشب ساعت 11 منتظرم !
- 11 شب ؟ !!!
* آره . بده ؟!
- دیر نیست ؟
* هیچ کی نمیاد خونمون . مامانم اینا تا دو روز دیگه بر نمیگردند
- باشه میام
* پس منتظرم .خداحافظ
- خداحافظ
گوشی و که قطع کرد دیگه داشت قلبم از خوشحالی از جا در میومد... می دونستم امشب برام یه شب دیگست . آخه تا حالا همچین اتفاقی برام نیفتاده بود از همون موقع شروع کردم خودمو آماده کردن برای رفتن به خونه عطیه اینا . رفتم بیرون یه تی شرت سفید خوشگل خریدم . بعد یه ساعت حموم کردم و خودمو حسابی برق انداختم . ده یازده دستم مسواک زدم تا دندونام اکبند بشه .
..... دیگه کم کم طرفای غروب شده بود . اضطراب وجودمو گرفته بود . از خونه زدم بیرون که یه جوری تا ساعت 11 خودمو سرگرم کنم . رفتم خیابون شریعتی . به سرم زد برم سینما . خلاصه تا ساعت 10.5خودمو اونجا الاف کردم از بس تو فکر بودم اصلا نفهمیدم فیلم چی بود . از سینما که دیگه اومدم بیرون یه راست رفتم پاسداران . 20دقیقه ای طول کشید تا اینکه بالاخره رسیدم . هوا دیگه تاریک تاریک بود . کوچه هم خلوت و ساکت ... رفتم سمت درشون . اول یه نگاهی به ساعتم کردم . یازده و پنج دقیقه ! قلبم دیگه داشت از شدت تند زدن وای میستاد . دیگه نمیتونستم جلوی اضطراب خودمو بگیرم . زنگ آیفون رو زدم . تا آیفون رو برداشت بدون هیچ سوالی گفت :


*سلام ایلیا خوش اومدی . بیا داخل
در رو باز کرد ... وای که تا حالا تو عمرم همچین خونه ای ندیده بودم . انگار اومده بودم تو یه ویلای با صفای شمال . صدای شر شر آب که از جوی وسط حیاط می گذشت بلندترین صدایی بود که می شنیدم . جلوتر اومدم تا رسیدم به در اصلی خونه . منتظر شدم تا در رو برام باز کنه . ... نفسم حبس شده بود ... در رو یواش باز کرد .... از اولین لحظه دیدنم فقط اینو بگم که واقعا کم آوردم . گفتم :
- سلام
* سلام ایلیا خوش اومدی . بیا داخل
رفتم تو . حقا که داخل خونشونم خیلی زیبا بود . راهنماییم کرد که کجا برم . نشستم رو یکی از مبلهای سالن مهمونیشون . بهم گفت : ایلیا همین جا بشین الان من میام . رفت تو آشپز خونه و پارچ و در آورد و دو لیوان شربت آلبالو ریخت و آورد گذاشت جلوی من . خودشم نشست روبروی من ....
* بفرمایید از خودتون پذیرایی کنید
منم که هنوز سرم پایین بود و جرات نگاه کردن تو چشماش رو نداشتم با همون حالت گفتم :
- مرسی تشکر
اما دست به لیوان شربت نزدم . یه لحظه هر دوتامون ساکت شدیم ...
* شربتش و دوست نداری ایلیا ؟ می خوای برات آب پرتقال بیارم ؟
- نه مرسی . دستت درد نکنه همین کافیه
کم کم سرمو بالاتر آوردم تا بتونم یه نگاه عمیق بهش بندازم . خدا بگم چی کارت نکنه عطیه ... آخه چقدر این بشر خوشگله ! دیدم سرشو خم کرده و داره تو چشمای من نگاه میکنه .یه لبخند ناز هم رو لبای سرخ کوچولوش بود ...تی شرت سفید خوشگلی تنش کردو بود طوری که بر جستگی سینهاشو بند کرستش کاملا مشخص بود . یه شلوارک قرمز خوش رنگی هم پاش کرده بود و پاهای سفیدشو انداخته بود رو هم . موهای خرمایی رنگ بلند صافشم بسته بود .
همینجوری به من زل زده بود ... یه لحظه نگام به نگاه چشمهای سبزآبیش گیر کرد . باز گفت : شربتت رو نمی خوری ایلیا؟ یه خنده ای کردمو گفتم : بابا عطیه تو رو خدا با من مثله مهمونا نباش که خجالت میکشما . اونم یه نیشخند ناز قشنگ زد و گفت :
* یعنی راحت باشم ؟
- (بلند گفتم ) : اوهوم
* خودت گفتی ها
- خودم گفتم
لیوان شربت رو برداشت اومد کنارم نشست ؛ یه قلپ از شربت خورد ، دوباره یه کم بهم نزدیکتر شد ؛ باز یه ذره دیگه از شربت آلبالو رو خورد . ...دوباره یه کم دیگه اومد نزدیکتر به من طوری که پاهاش چسبید به پاهام ...
* ایلیا ! لیوان منو نگاه کن
- خوب ...!
* جای روژمو رو لبه لیوان می بینی؟


- آره
* لیوان و داد دست منو دستشو گذاشت رو جای لباش رو لیوان و گفت :
* از اینجا بخور
لیوان و گرفتم از همونجا شربتو تا آخر سر کشیدم ...
* خوشمزه بود
- بود اما فکر نکنم به خوشمزگی ... !
یه نگاه خماری بهم کردو با زبونش رو لباش و خیس کرد ...
نمیدونم چرا نمی تونستم صحبت کنم با سر حرفی رو باز کنم . باز ساکت شدم . سکوت من عطی رو هم گرفته بود . شاید فقط صدای نفسهاش بود که می شنیم . یه چند دقیقه ساکت بودیم . نگاش کردم . شونه هامو رو شونهاش تکون دادمو گفتم :
- ساکتی ...
* چی بگم ؟
* همه حرفام یادم رفته ایلیا ...
باز تو چشماش نگاه کردم . دستامو بردم سمت دستاس ، اونا رو گرفتم .... یه کم با نوک انگشتاش بازی کردم و انگشتای دخترونشو یکی یکی بین انگشتای خودم گذاشتم ...دستشو تو دست خودم جمع كردم و محكم فشارشون دادم . لبو بردم طرف صورتش و يه ماچ كوچولو از لپاش گرفتم . خواستم به ماچ از لباش بگيرم ، صورتش رو برد عقب و گفت :
* الان نه
- چرا ؟
* يه كاري بگم ميكني؟
- جون بخواه
* قول ميدي نگي نه ؟
- باشه
* قول داديا
- باشه ...
* مياي باهم بريم حمام ؟ !!
زدم زير خنده و گفتم :
- حمام ؟
* آره .....
* جون عطي بيا بريم
- باشه ....
عين اين دختر كوچولو ها كه دست باباشونو ميگيرند دست منو گرفت و برد سمت حمام . در حمام و باز كرد . وان حموم از آب نيمه پر بود . يه دستي به آب زدم . ديدم سرده سرده و گفتم :
- اين كه يخه ! گرمش كن
* بريم توش
- سرما ميخوري .
* با لباس ميرم
- پس من با چي برگردم خونه
* امشب مهمون مني
پاهاشو كرئ تو آبو تو وان دراز كشيدو همه بدنش و برد زير آب . خيسي اب تي شرتش و به تنش چسبونده بود طوري كه برجستگي سينه هاش واقعا حشريم كرده بود . موهاي خيسشو از رو چشماش كنار زدو گفت : تو هم بيا ايليا . پاهامو گذاشتم تو ابو كم كم رفتم تو وان ... . انقدر آب يخ بود كه همه موهاي تنم سيخ شد ... تا خوابيدم كنارش ، سریع منو بغلش گرفت ، دستاشو دور شونه هام محکم فشار داد و گفت : تو چه گرمی ایلیا ! . دستامو دور کمرش حلقه کردم ، محکم تنش رو به خودم فشار دادم طوری که نرمی سینه هاشو رو سینه هام حس میکردم . یه نگاه عمیق بهم کرد . چشماشو بست و لبش رو گذاشت رو لب من . شروع کردم لب پاینش و میک زدن .... لب بالاییشم مزم مزه کردم ...پشت سر هم یه چند تا ماچ کوچولو از لباش گرفتم و با زبونم بین لباش و خیس کردم . عطی هم زبونشو کرد تو دهنمو منم زبونشو میک می زدم چقدر لباش خوش طعم بود ! دوست داشتم بیشتر بخورم. دیگه مست شده بودم . سردی آبم باعث می شد آغوش هم و بیشتر فشار بدیم ....
دستمو آوردم طرف سینه هاشو گذاشتم رو پیرهنش ، اما نمیدونم چرا دستمو برداشت . نمی ذاشت سینه هاشو بمالم . با نگاهش بهم حای میکرد که نباید دست به سینه هاش بزنم ! باز چشماش رو بست . انگار میخواست لبای تشنش رو ارضا کنم . منم اول روی پلکاشو بوسیدم ، گردنشو ، گونه هاشو ، باز رفته سراغ لباش ؛ اگه بگه نیم ساعت با لبو زبون هم ور رفتیم دروغ نگفتم ! اما به جز لباش اصلا نمی گذاشت با جای دیگه ای از تنش بازی کنم . !
بعد از نیم ساعت از تو وان بلند شد گفت : بسه ! یه حوله هم بهم داد و گفت سرتو خشک کن تا برم برات لباس بیارم . یه حوله هم رو موهای خودش گذاشت و شروع به خشک کردن موهاش کرد . از حموم اومدیم بیرون . رفت سمت اتاق . گفت : الان برات لباس میارم . تو نبا تو اتاق ! می خوام لباس عوض کنم . مات و مبهوت گفتم باشه . در اتاق و بست و بعد از یه دقیقه یه پیرهن و شورتک برام آورد . گفت بپوش منم الان میام . باز رفت تو اتاق و در رو بست ! منم زود تا نیومده تی شرت و شورتک و تنم کردم . این برام جالب بود که برام شورت نیاورئه بود 1 شاید روش نشده بود ! منم همون شورتک خالی رو پام کردم و نشستم رو کاناپه . منتظر شدم تا بیاد چند بار به سرم زد که برم در اتاق رو باز کنم اما پیش خودم گفتم این که تو اون وان با اون وضع لخت نشد ، حتما اگه الان در اتاق رو باز کنم شاکی میشه ! بی خیال شدم . نشستم و باز منتظر موندم . 10 دقیقه گذشت ؛ هنوز نیومده بود . گفتم :
- عطی ! چی کار می کنی ؟ زنده ای؟
* اومدم ....
پنج دقیقه بعد در اتاق رو باز کرد . واااااای ! چه قیافه ای که برای خودش درست نکرده بود . یه لباس یه سره قرمز مخملی که بالاش حالت تاپ داشت و درازی پایینش هم تا نوک انگشتای پاش می رسید . از اینکه این لباس رو پوشیده بود خیلی تعجب کردم . برگشتم بهش گفتم : این دیگه چیه پوشیدی . نکنه میترسیدی من لباسات رو به زور در بیارم ! چیزی نگفت . اود جلوی پای من که رو کاناپه نشسته بودم ، پشتش رو به من کرد و نشست . سرش رو انداخت پایین . گردنش رو رو به پایین خم کردو موهای پشت گردنش رو با دستاش ریخت جلوی صورتش . طوری که لختی گردنش معلوم شد . بیشتر تعجب کردم !
همینطور که روش به پشت من بود دستش رو آورد پشت گردنش و زیپ لباسش رو که از عقب باز می شد تا کمرش کشید پایین .. ! با صدای وسوسه کنندش گفت : از الان دیگه من در اختیار توام ! هر کاری می خوای با من بکن ایلیا .. !
بند کرست سفیدش رو از لای زیپ باز شدش میدیدم . کمرش رو از پشت گرفتم . زیپ رو تا آخر کشیدم پایین . ساکت بود . هنوز سرش پایین بود. آروم لباس یه سرش رو از تنش در آوردم . حالا دیگه فقط یه کرست سفید با یه شورت سفید بندی تنش بود . کرستش رو باز کردم . انداختمش زمین . دستاشو برد گذاشت رو سینه های لختش . بند شورتشم باز کردم و آروم از بین پاهای سفیدش در آوردم . همونطور که پشت بهم ایستاده بود دستم رو گذاشتم رو دستای گره کرده رو سینه هاشو اونا رو از هم باز کردم . هنوز سینه هاشو ندیده بودم ! دستامو کنار سینه هاش گذاشتم و انحنای اندامش رو تا نوک پاش لمس کردم ؛ بعد شروع کردم به مالوندن سینه هاش . تو مشتم جا می شد ... سر سینه هاش سفت شده بود . بیشتر فشار دادم . آخ که چه حسی داشت ... روش و کردم طرف خودم . هنوز سرش پایین بود و از خجالت نمی تونست تو چشمهام نگاه کنه . صورتش رو با دستام آوردم بالا . یه نگاه توی چشمای خمارش کردم و لبم و رو لبش چسبوندم . انقدر لب و زبون هم و میک زدیم که آب دهن هر دوتامون خشک شد . تی شرتم و در آوردم . رو دستام بغلش کردمو بردمش اتاق خواب و خوابوندمش رو تخت . خودمم خوابیدم کنارش . زبونم رو با آب دهنم خیس کردم و کشیدم رو گردنش، دیوانه وار میلیسیدمش و می اومدم پایی... لای سینه هاش ....! با نوک دندونام یه گاز کوچولو از نوک سینه های برومده خوش فرمش گرفتم . گفت : آخ ... ! یواش ایلیا ... نوک اون یکی سینش رو هم اینبار محکم تر گاز گاز کردم . بعد شروع کردم به خوردن سینه هاش ... هام ....! هام .... ! نوک سینه هاش یه کم سرد بود ، اما با آب دهنه داغش کردم . همینجوری که سینه هاشو می لیسیدم دستش رو برد سمت کیرم و آروم آروم از رو شورتک شروع کرد به مالوندن کیر شق شدم . منم که بیشتر حشری شده بودم شورتکمو کشیدم پایین . عطی هم بی هیچ رو در واسی سر کیرمو گرفت و با دستاش شروع کرد به بالا و پایین کردن .
کیرم راست راست شده بود .سر کیرم از بس پر خون شذه بود از قرمزی داشت می ترکید . مالش دستای نرمش و رو کیرم حس می ردم . باز رفتم سراغ سینه هاش .... صدای اهستش رو می شنیدم که می گفت می خوامت ایلیا . منم در گوشش طنین دوست دارم رو زمزمه می کردم . باز دوباره زبونمو گذاشتم لای سینه هاش . همونطور که می لیسیدم می اومدم پایینتر . رسیدم به بند نافش ، نوک زبونم و کردم توش و یه کم بازی بازی کردم . عطی هم رو تخت به خودش می پیچید . اومدم پایینتر ، رسیدم به کسش ! وای که چه کسی داشت .... معلوم بود تازه به کسش صفا داده بود و تمیز بود . نوک زبونمو گذاشتم روی کسش و مزه مزه کردم . تند تند زبونمو بالا پایین می بردم . وقتی لای گودی کسش رو لیس می زدم انگار دارند تمام حلای عالم رو بهم میدادند ! خیلی تکون می خورد . نمی ذاشت کسشو راحت لیس بزنم . منم دو تا پاهاشو با دستم گرفتم و باز کردم و دوباره لیسیدم . صدای فریادش بلند شده بود ... " بسه ایلیا ..! دارم دیوونه میشم ... بسه ! "
دست از لیسیدن بر داشتم . خوابیدم رو سینه هاشو بهش گفتم کرم داری؟! به روی میز اشاره کرد . رفتم و یه کم کرم برداشتم و زدم به دستام و مالوندم به کیرم . عطی رو به پهلو خوابوندم ... پاهاشو رو هم جفت کردمو با زانوهام دور پاهاشو حلقه زدم . کیرم و گذاشتم لاپاش و شروع کردم به مالوندن کیرم رو پاش ، طوری که وقتی می مالوندم سر کیرم روی کسشم لمس میکرد . کیرم و جلو عقب می کردم . از حشر زیاد داشتم دیوونه میشدم ... دیگه طاقت نداشتم . صدای ناله عطی هم حشری ترم می کرد . سر کیرم پر خون شده بود . میخواستم کیرمو بذارم تو کسش . اما می دونستم پرده داره . اینم می دونستم نمیذاره تو سوراخ کونش بذارم . بیخیال کسش شدم . با شدت بیشتری کیرمو لای پاهاش می مالوندم . انقدر با خشونت و صدای شلپ شولوپ زیاد کیرم رو داخل و خارج می کردم که صدای فریار آخ آه اووفه عطیه ! شنیده نمی شد . دیگه داشت ابم در می اومد . کیرمو از لا پاش در آوردم . سر کیرمو کردم یه طرف دیگه و آبم و رو تخت ریختم . عطی هم دستشو گذاشت رو کیرم و با مالوندنش از بالا تا پایین آبمو تا آخر در آورد !
.... دیگه هم ارضا شده بودم ، هم خسته .. از بیحالی افتادم رو عطی ، یه یه دو سه تا لب کوچولو هم ازش گرفتم و با دستام تن لختش و به سینه هام فشار دادم . ...
ساعت نزدیک 2 نیمه شب بود . صورتم و بردم سمت گوشاش .. لاله گوشش رو مکیدم و اروم در "وشش گفتم : شیطون ! این کارا رو از کجا یاد گرفتی ؟ نمیدونم چی شد تا این حرف رو زدم بغض کرد و اشک از چشماش درومد ! با صدای بغض آلود بهم گفت : من دوست دارم ایلیا ! من عاشقت شدم ! میخوام تو مال من باشی .... این حرف و که زد برای یه لحظه دلم ریخت ...! احساس کردم منم واقعا دوسش دارم . بهش گفتم : وجود ایلیا همش مال تو عطی ! گفت : نه ! میخوام واقعا مال من باشی ! گفتم : معلومه هستم ....گفت : باید بهم ثابت کنی ! جواب دادم : چه طور این کار رو برات بکنم ؟ آخه چطوری ثابت کنم دوست دارم ....گفت : نمی دونم 1 روم نمی شه بگم ! ... گریه هاش داشت عذابم میداد . دیگه از شدت گریه هق هق میزد . میترسیدم نفسش بند بیاد . گیج شده بودم . نمی دونستم باید چی کار کنم . گفت : الان یه ماهه منتظر این لحظه هستم ، که تو کنارم باشی ، کنارم بخوابی . میخوام یه قولی ازت بگیرم ! گفتم : جون بخواه عشق من ...گفت : می خوام قول بگیرم که باهام ازدواج کنی ! نمی دونستم چی جوابش بدم .... آروم گفتم : قول میدم ، قول میدم عطیه . پرسید : باور کنم ؟ جواب دادم : باورکن ! کفت باید بهم ثابت کنی ! گفتم آخه چه جوری ! همین امشب که نمیتونیم با هم ازدواج کنیم !
آروم دستشو برد سمت کیرم و شروع کرد به مالوندن ! انقدر مالوند تا باز شق کردم . بعد با دستاش کیرمو برد سمت کسش ! گفت : اینجوری ایلیا !!! اینطوری می خوام بهم ثابت کنی !گفتم نه ! اینکارو نکن . بغض کرد و گفت : پس همه حرفات دروغه . گفتم : دروغ نیست . اینکارو نمی خوام بکنم چون شاید قبل از ازدواجمون من مردم . اون وقت میخوای چی کار کنی؟ گفت : من بعد تو زنده نیستم می فهمی؟
باز کیرمو گرفت ... بررد سمت کسش. تو چشمهای دل فریبش نگاه کردم . التماس نگاهش و تو ته چشمهاشو تو قطره های ریز اشکاش می دیدم . اون لحظه یه حسی بهم می گفت که تو هم فقط با عطیه زنده ای . کیرم و گذاشتم رو کسش ... انقدر نرم بود که خودش بی اختیار سر خورد رفت تو ....
اون موقع بود که از شدت درد صدای فریادش بلند شد ... آه ... ! دیگه نمی دونم بعدش چی شد . فقط یه لحظه به خودم اومدم دیدم همه جای تخت قرمز شده ... آره ! من اون کار رو کرده بودم . دیگه عطیه دختر نبود ! نمی دونستم کار درستی کردم یا نه . نمیدونستم پشیمونم یا خوشحال ! اما تو نگاه عطیه لبخند رضایت رو میدیدم ....
با هم رفتیم حمام و خونه و تخت و تمیز کردیم و شستیم .... اون شب رو تا صبح تو آغوش گرم عطی خوابیدم .... بعد از ظهر فرداشم من برگشتم خونه خودمون ... اما این بار با یه تجربه سکسی بزرگ ...
عطیه از اون شب برای من تا آخر عمرم یه رویا ساخته بود ....


کلیپ شماره 3

Best home porno
دختری در حال جلق زدن عکس با لینک دانلود کلیپ سکسی سیاوش

File Name: Becca finger
File Type: mpg
Resolution: 640*480
Duration: 02:24
File Size: 23 Mb

hotfile.com




داستان سکسی 5

سمیه در اداره بیمه 2
وقتی سکس ما تموم شد سمیه همونطور لخت لخت که بود بلند شد تا بره وصورت و سینه اش رو بشوره تازه زمانی که بلند شد و رفت بیرون من راحتتر تونستم تمام بدنش رو نگاه کنم.. بدن ریز نقشی داشت که حتی یه لایه چربی هم نمی شد پیدا کرد پوست بدنش سفید و لطیف و نرم بود.. سینه های سفیدش حالت قشنگی داشت .

 
دفعه گذشته که خونه ما اومد ه بود لباس سینه بازی پوشیده بود که خیلی دلم می خواست سینه هاش رو ببینم و الآن نه تنها دیده بودم بلکه اینقدر خورده بودم و مالیده بودمش که سرخ شد بود. وقتی به دستشویی رفت من هم توی حمام رفته بودم تا بدنم رو بشورم زمانی که داشتم آب رو سرد و گرم می کردم دیدم در حمام باز شد و سمیه لخت و بدون اجازه وارد حمام شد من یه کم جا خوردم ( بعضی دختر ها بعد از سکس از لخت بودن خودشون خجالت می کشن و سریع لباس می پوشن ولی ظاهرا سمیه هیچ خجالتی نمی کشید) .
 
به من گفت می خوام پام رو آب بکشم. گفتم خوب بیا تو .. گفت نه میخوام همه بدنم رو بشورم. گفتم بیا زیر دوش عزیزم.. وقتی اومد همونطور بغلش کردم ( کیر راست شده ام خورد توی شکمش که باعث خنده هر دو مون شد) صابون رو برداشتم وتمام بدنش رو صابون زدم و بدنش رو مالیدم و سوء استفاده کردم و کسش رو هم صابون زدم که باعث سوزشش شد. آخ خ خ خ می دونین که مالیدن پستانهای دختر زمانی که کف آلود باشه چه حاا ا ا ا ا الی میده..مطمئنم که با اینکه پنهان کاری کرده بود حداقل یه بار ارضا شده بود وگر نه نمی تونست این همه تحریکات رو تحمل کنه..وقتی حسابی شستمش نشستم روی چهار پایه حمام و اون رو هم روی پام نشوندم و تفریحی آب گرم رو بدنش میگرفتم و حرف می زدیم گاهی هم بدن لخت و سفیدش رو توی بغلم می گرفتم و فشار می دادم و با دستام همه جای بدنش رو می مالیدم ..رون هاش ..ساق پاش ..شکم و پستانهاش و اونهم مثل یه بچه گربه که نوازش بشه لذت میبرد . گاهی هم سرش رو به طرف خودم می کشیدم و لب خیسش رو می بوسیدم..وقتی حمومش تموم شد و از روی پام بلند شد من از روی شیطنت یه بشکون از کسش گرفتم که یهو جا خورد و جیغ زد. با حوله تمام بدنش رو خشک کردم . حوله رو روی سینه اش گرفت و رفت بیرون و من در کمال سوء استفاده از پشت کون و کمرش رو تا زمانی که خارج بشه دید می زدم..

مهرپویا

داستان سکسی 4

خواهرم با ماشین با یه دختر همسن و سال خودش تصادف کرده بود و بدتر از اون اینکه مقصر هم بود. فرداش مادرم گفت که برای انجام کارهای بیمه و پرداخت خسارت طرف تصادف بجای خواهرم من برم .. من هم با کراهت قبول کردم ..وقتی که اونا با ماشین دم خونه ما اومدن من هم ماشین رو برداشتم و دنبال اونها به اداره بیمه به م آرژانتین رفتم..

ساک زدن یا کیر خوردن

دختره 24 سالش بود با خواهرش بود و به همراه یکی از دوستاش.. دختره اسمش سمیه بود ( اسم واقعیش هم همینه) و در خانواده مذهبی هم بزرگ شده بود ، دختری بود ریز نقش با تیپ دانشجویی و پوست سفید با موهای مشکی ..توی اداره بیمه زمانی که منتظر نوبت بودیم من سر صحبت رو با دختره باز کردم در حالیکه دوستش به نظرم قشگتر میومد( البته بدها به این نتیجه رسیدم که تصمیمم درست بوده) از کارو بارش پرسیدم و اینک چه رشته ای میخونه و کلی سئوالهای دیگه ک اصلا یادم نیست چون برای گرفتم جواب نمی پرسیدم بلکه برای ادامه صحبت باهاش سئوال می کردم.





آخر صحبتها وقتی فهمیدم کارهای گرافیک بلده بهش گفتم که برام یه کارت ویزیت طراحی کنه و اون هم قبول کرد. چند روز بعد برای گرفتن کارت باهاش قرار گذاشتم و کارت رو ازش گرفتم و بعد از اون قرار های بعدی و دیدار های بعدی تا اینکه روز دوم عید ازش دعوت کردم که به عید دیدنی من بیاد و من هم خونه تنها بودم چون خانواده برای عید دیدنی به جایی رفته بودن. وقتی زنگ زد و از پله ها بالا میومد اصلا باورم نمیشد که این دختری که اصلا بهش نمیومد با کسی سکس داشته باشه الآن توی خونه منه( و بعدها هم فهمیدم قبلا با کسی سکس نداشته ). یه جعبه شیرینی گرفته بود و یه مانتو سفید و قشنگی هم پوشیده بود و صورتش هم زیباتر شده بود. وقتی مدت کوتاهی نشست و ازش پذیرایی عید کردم تلفنهای مادرش شروع شد که کجایی و چرا به من نگفته ای کجا میری.. نمی دونم بیشتر از نیم ساعت صحبتها طول کشید و سمیه مدام می گفت که من خونه دوستم هستم و بزودی بر می گردم.. خلاصه وقتی تلفنها تموم شد پیش من برگشت و من ازش عذر خواهی کردم که توی دردسر انداختمش و اون هم می گفت که اصلا اینطور نیست در همین حال که این تعارفها رو رد وبدل می کردیم اومد نزدیک و کنار من نشست در حالیکه پاش به پای من چسبیده بود ودر همین حال به آرامی روی مبل لم داد من هم که قبلا باهاش تجربه ای نداشتم به عنوان اولین تجربه ام باهاش دچار هیجان شدم با این حال به بهانه عذر خواهی از ایجاد دردسر براش به طرفش لم دادم و لبهاش رو برای اولین بار بوسیدم ولی ادامه بوسه از طرف اون نزاشت که من برگردم. قبلم داشت از سینه ام بیرون میزد و شهوت رو فراموش کرده بودم با این حال داشتم به خودن لبهاش ادامه میدادم و اون هم همینطور تا اینکه احساس کردم ضربان قلب اون هم شدید شده و صدای نس نفس زدنش بلند شده بود و مدام به بدنش کش و قوس میداد ..

جثه ریز نقشش زیر بدن من که حالا بکلی روش افتاده بود گم شده بود .. من بی اختیار از روی لباس به سینه هاش دست کشیدم و ممانعتی نکرد و همین باعث شد که من با شدت بیشتری سینه اش رو بمالم بعد از اون دستم رو به ریز بلوزش بردم و بعد از رد مراحل زیاد دستم رو زیر سوتینش بردم و برای اولین بار گرمی و نرمی پستانش رو حس کردم ..تمام حجم پستانش در یک مشت من جا می گرفت و نوک پستانش رو بین انگشتهایم گرفته بودم و فشار می دادم و گاهی هم می پیچوندم تا جایی که با جیغ آهسته ای اعتراض می کرد.دیگه کیرم از شدت تحریکی از شرتم بیرون زده بود و مدام گز گز می کرد شهامت به خرج دادم و بلوزش رو بالا زدم و پستان کوچک و سفید و نرم و البته گرمش رو دیدم و باور نمی کردم که دارم به پستانهای سمیه نگاه می کنم چون اصلا فکر نمی کردم روزی بتونم باهاش سکس داشته باشم..نوک پستانش رو می گرفتم و بالا می کشیدم و ول می کردم و پستانش به حالت ارتجاعی پایین بر می گشت و به طرز شهوت آوری تکون می خورد.. وقتی دیدم که شرایط روی مبل برای این کار مناسب نیست در حالیکه سعی می کردم راست شدگی کیرم رو از روی شلوار م نبینه بلند شدم و دستش رو گرفتم و گفتم به اتاق خواب بریم..گفت همینجا خوبه من نمیام..با این حرفش با یه حرکت تمام بدنش رو بلند کردم وبه حالت بغل کردن نوزاد به اتاق خواب و روی تخت ، (جایی که قبلا روی همین تخت بهم حال نداده بود و من رو توی کف نگه داشته بود پرتش کردم) و روش خوابیدم و به خوردن لبهاش ادامه دادم و ازش خواستم که زبونش رو بیرون بیاره و با بیرون آوردنش، زبونش رو هم می لیسیدم و لب پایینش رو گاز می گرفتم..لبهاش رو رها کردم و شروع کردم به بوسیدن بی وقفه صورت و گردنش و بناگوشش که وقتی به بناگوشش میرسیدم نفس هاش بلند تر میشد و من فهمیدم که به اینجا حساسه برای همین بناگوشش رو لیس زدم و تمام گردن سفیدش رو با زبونم خیس کردم دیگه داشت صدای نفسهاش به ناله تبدیل می شد..قبل از اینکه بخواد از حس بیوفته بلوزش رو از زیر بالا کشیدم و دوباره پستانش رو دیدم و تا آخر به بیرون درآوردن لباسش ادامه دادم تا بالا تنه اش رو کاملا لخت کردم و حالا شروع کردم به خوردن نوک پستانش به نوبت. وقتی نوک سینه اش رشد می کرد سراغ اون یکی سینه اش می رفتم و سینه قبلی رو با دستم نوازش می کردم و گاهی می چلوندم..یه لحظه صدای ناله اش قطع نمیشد و من هنوز باور نمی کردم که این سمیه س که من دارم پستانش رو می مکم..دستم رو روی زیپ شلوار جینش بردم و شروع کردم به باز کردم زیپش و وقتی تا آخر بازش کردم دستم رو تا روی شرتش تو کشیدم که دستم رو با دستش گرفت و اجازه نداد.. من هم زیاد اصرار نکردم و دستم روی باسن نرمش بردم و مالیدم و ممانعتی نکرد. تمام باسنش هم در یه مشت من جا می گرفت..شروع کردم انگشتم رو از همون عقب به طرف کسش بر دم و شروع کردم به مالیدن که باز ممانعت کرد دستم رو بیرون کشیدم و شلوارش رو از پاش بیرون کشیدم و برای اولین بار پاهای سفید و ریز نقشش رو دیدم که رانهاش به اندازه ساق پای من بود.در همین حال با صدای آهسته ای در گوشم گفت " تو هم در بیار!" و من هم شروع کردم به در آوردن لباسم و چون می دونستم خوش خجالت می کشه دستش رو گرفتم و ریر شرتم بردم و با کیرم آشناش کردم که این کارم براش غیر منتظره بود و یکه خورد ولی شروع کردم به مالیدم کیرم. حالا سمیه کنار من خوابیده بود و داشت کیرم رو که تماما خیس شده بود از زیر شرتم می مالید در همین حال شرتم رو پایین کشید و کیرم بیرون افتاد و حالا من هم لخت جلوی دختری خوابیده بودم که نسبت بهش رودر بایستی داشتم. یه بار دیگه دستم رو توی شرتش بردم اینبار وقتی خواست با دست جلوی من رو بگیره دست راستشر رو گرفتم و زیربدنم قرار دادم و دست چپش رو هم ما دست چپم ار بالای سرش محکم گرفتم و دست راستم رو توی شرتش بردم و برای اولین بار نرمی و گرمی کسش رو با انگشت هام احساس کردم از شهوت خیس شده بود و فوق العاده داغ بود.. داشت زیر من آهسته دست و پا میزد و مدام اسمم رو صدا می کرد که به کسش دست نزنم ولی توان آزاد کردن خودش رو نداشت.وقتی نزدیک بود ازحال بره دستم رو بیرون کشیدم و جای خودم رو با اون عوض کردم و با یه حرکت اون رو به روی خودم کشوندم. حالا من زیر قرار گرفتم و سمیه روی من خوابیده بود و هنوز به بدنش کش و قوس می داد .. من در همین حال شرتش رو درآوردم و خودش هم به کمک پاهاش بهم کم کرد.
 
سمیه رو در حالیکه لخت لخت بود و روی من خوابیده بود با همه وجود بغل کردم و پاها و دستانم رو دور بدنش پیچیدم که توی بدن من گم شد و نفس کشیدن براش مشکل شد.در عرق بدن همیدگه غرق شده بودیم وبا حرکت باسنش کسش رو روی کیر من می مالید و از بالا هم زبونهامون رو به من می مالیدیم و من هم با دستانم باسنش رو می مالیدم..من اصلا متوجه نشدم که ارضا شد یا نه. درهر صورت این موضوع رو پنهان کرد.. از روی من پایین اومد و کنار من خوابید و شروع کردم به مالیدن کیرم ..دیگه آبی توی بدنم نمونده بود..وای کیرم توی دستهای لطیف و کوچک سمیه بود و سمیه هم اون رو با دستهاش بالا و پایین می برد و شهوت هم بهم اجازه نمیداد که احساس خجالت کنم. دیگه ناله ای من هم بلند شه بود و هر بار که دتش به نوک کیرم می خورد تمام بدنم رعشه می گرفت تا اینکه لذت شهوت رو توی تمام عضلاتم حس کردم و توان این رو نداشتم که به سمیه بگم مواظب پاشیده شدن آبم باشه ..لبم خشک شده بود و بلند نفس نفس میزدم که در همین لحظه آبم با تمام قدرت به صورت سمیه پاشیده شد و از ناگهانی بودنش جا خود و به مالیدنش با قدرت بیشتر ی ادامه داد.چند لحظه تا ارضای کاملم بدن لخت و داغ سمیه رو با تمام قدرت چسبیدم تا زمانی که تا آخر ارضا شدم و بی حال روی تخت ولو شدم و مثل همیشه در این لحظه شروع کردم به خندیدن.. گفت زهر مار!! و من به خندیدن ادامه دادم.. گفت چه بویی میده! بوی وایتکسه! . من می خندیدم..
بلند شد وهمینطور لخت رفت تا آبم رو که تمام سینه و صورتش رو خیس کرده بود بشوره.

ادامه دارد....نویسنده مهرپویا

داستان سکسی 3

تازه اومده بودیم توی یک آپارتمان جدید . همسایه طبقه پایینی یک دختر 18 ساله داشت . اون فوق العاده خوش اندام و خوش هیکل بود. خیلی هم خوب آرایش می کرد. چند روز از اومدن ما نگذشته بود که یک سر شبی دیدم دارن در می زنن. اتفاقا" توی خونه تنها بودم، از فرط خستگی حال حرف زدنم نداشتم . با بی حوصلگی درو باز کردم . دیدم که دختر همسایه است.



دختر حشری
کون تنگ بکن توش

این کون سوراخ طلا در انتظار هست
ساک میزنه بعد میذاره تا دسته تو سوراخ کون
در حالیکه یک چادر رنگی سرش و خودش رو هم با وسواس پوشونده بود سلام کرد و گفت : اجازه میدین یک تلفن بزنم ؟ آخه تلفنم قطعه ! با بی تفاوتی گفتم : بفرمایید. وارد شد و رفت سروقت تلفن و شماره ای گرفت و با حالت نجوا حدود نیم ساعتی حرف زد ، یهو با حالت فریاد گفت : تو مگه نمی فهمی من الان احتیاج دارم و گوشی رو قطع کرد. من که رفته بودم توی اتاق با این صدا ناخواسته اومد توی حال و گفتم چی شده . اون پشتش به من بود وقتی برگشت دیدم یک تاپ نارنجی تنشه بایک مینی جوب تنگ قرمز آتشی . بدنش مثل برف سفید بود . کمی خودشو جمع وجور کرد و با حالت خجالت گفت : هیچی . گفتم دعوات شد ؟ گفت : نه ولی ..... دیگه حرفشو ادامه نداد. از طرز ولی گفتنش فهمیدم که دوست داره خرف بزنه / ازش خواهش کردم بشینه . حدود یک دقیقه ای مردد بود ولی بعد قبول کرد. نشست و گفت که پدر و مادرش رفتن مهمونی وتوی خونه تنهاست. گفتم با کی حرف می زدی ؟ بی اختیار گفت با آرمین نامرد . گفتم : آرمین ؟ تازه فهمیده بود که لو رفته!!!!! گفت : آره ، چیزه ، دوست دادشم ، البته پسر عمومم هست . فهمیدم داره چاخان می کنه . گفتم : می خواستی دعوتش کنی ؟ گفت : آره ولی نمی تونه بیاد . گفتم اگرنا راحتی چادرتو بردار . بعد بدون اینکه منتظرجوابش بشم چادرشو ازش گرفتم . اونم مقاومتی نکرد. نشستم کنارش. دستشو گرفتم و گفتم اینکه ناراحتی نداره . خوب شاید کار داشته . اون دیگه جوابی نداد و فقط شروع به جویدن لباش کرد. بهش گفتم عصبی هستی ؟ گفت : آره ، دارم دیونه می شم . گفتم چرا ؟ گفت : آخه حدود چهارده روز پیش پریود بودم ؟
 من یه کمی گیج شدم . (خوب یعنی چی ) بعد خودش ادامه داد آخه وقتی حدود 12 روز از زمان پریود بگزره هرمون استروژن شروع به ترشح می کنه و روز چهاردهم روز اوولاسیون است (روزی که تخمک زن آزاد میشه ) این روز بحرانی ترین روز برای زناست و اونا به شدت احتیاج به سکس دارن. گفتم: اینکه مشکلی نیست ، من هر کمکی که ازدستم بر بیاد برات انجام می دمو فقط تو راحت باش. بعد یک لب باحال ازش گرفتم . بلا فاصله متوجه شدم مزه دهنش عوض شد و شروع به نفس نفس زدن کرد. آروم سینه اش را توی دستم گرفتم و درحالیکه لاله گوششو می مکیدم با سینه هاش ور رفتم . کم کم با زبون حرکت کردم بسمت چونه و زیر گردن و بعدهم بین دو سینه و مسیر مورب بین زیر بغل تا نوک سینش . دیگه اینقدر هیجانی شده بودیم که متوجه هیچیزی نمی شدیم . خودش رو کمی شل کرد و پاهاشو بازگذاشت و من شروع به نوازش روناش کردم .اونم چه رونایی خوش تراش و نرم و یک دست سفید . بدون حتا یک خال ریز. بالاخره در حالیکه به نرمی روی سینه هاشو دندون می گرفتم دستم و بردم طرف کوسش . متوجه شدم پنتی (شورت ) نداره. با لطافت با انگشت اشاره بصورت حرکت دورانی و بدون فشار با کلیتوریس (یک برآمدگی کوچک بالای کس که مثل زیر سوراخ کیر فوق العاده حساس است)و لبه های کوچک (دوزایده کوچک که سوراخ واژن رو می پوشونه ) بازی کردم . واقعا دیوانه شده بود. بعد خودم کشیدم کنار و ولو شدم روی مبل . گفت: حالا من باید چی کار کنم . تمنا توی چشماش موج می زد. گفتم : لخت شو. لخت شد. گفتم حالا بیا با کیرم بازی کن . کیرم و در آورد و شروع کرد به مالیدن و هراز چند گاهی یک نیشکون کوچولو می گرفت . بعد بهش گفتم : یک کمی لیسش بزن .

اونم با احتیاط زبونشو نزدیک کرد و یک لیس کوچولو زد. گفتم : با دستت بالا نیگرش دار و زیر سوراخشو لیس بزن . اونم اینکارو کردوبعد هم توی دهنش کرد. درحالتی که میک می زد دهنشو بالا پایین می برد. حسابی دیگه دیونه ی دیونه شده بودیم . گفتم برگرد و به حالت (نیچز پوزیشن ) سجده ای روی مبل قرار بگیر. او برگشت و من روی زمین دو زانو زدم و لای کسشو باز کردم . دیدم به به ، هایمنش ( پرده بکارتش ) حلقویه . گفتم می خوای حسابی دیونه بشی ؟ گفت : من الان دارم دیگه منفجر می شم . جون هر کی دوست داری زود باش. گفتم : فقط نترسی ؟ گفت : مگه می خوای چی کار کنی ؟ گفتم : می خوام بکنم توش . گفت : نه نه من دخترم تازه دوستام میگن خیلی درد داره . گفتم اگر حتا یک ذره هم دردت اومد پاشو .
گفت : باشه . گفتم پس یک کمی صبر کن برم ژل بیارم .گفت : فقط زود باش . از اولش تا اون موقع حدود 20 دقیقه طول کشیده بود . رفتم از توی کشو ژل و اوردم و حسابی بهش ژل زدم . بعدش هم خیلی آروم و بدون عجله ذره ذره کیرمو فشار دادم تا وارد شد و تا آخر رفت و باز خیلی آروم آروم در آوردم . دیگه آماده شده بود . بدنش ریلکس ریلکس و پرده شم نرم نرم . حدود 10 دقیقه هم تلمبه زدم تا اینکه آبم می خواست بیاد . سریع کشیدم بیرون و اونم برگشت و کیرم گذاشت بین سینه هاش و آبم ومالید روی بدنش . و درحالیکه با یک دست آبم رو به تنش می مالید با دست دیگه خودشو حدود 2 دقیقه مالوند تا ارضا شد. حالا واقعا اگه شما بودین چی کار می کردین؟

مجله سکسی عکس هاي بسيار باکيفيت از کس و کون و پستون و کير


مرکز دانلود کلیپ سکسی ایرانی و جنده افغانی یا پاکستانی , عربی عکس سکسی دختران بهترین سایت مجانی و اسان سکسی فارسی زبان میباشد
موفق باشيد سیاوش
http://iranpress3gp.blogspot.com/

3gp Sex - کلیپ سکسی ژاپنی -کلیپ سکسی
کلیپ انلاین سکسی کون کردن یه دختر سکسی با پستونهای ناز اون عکس این دختر سکسی

عکس سکسی یک جنده خوشگل کون گنده .تلمبه زدن !!!!

دانشمندان «خودارضایی» را برای زن و مرد بی‌ضرر و حتی مفید می دانند """


کليپ کم حجم -یک کیر تو کوس و یکی تو کون1390

کلیپ سکسی همجنس بازی از مردهای کونی

عکس کوس اين جيگر نگاه کن کوس دختر

کليپ سکسی و سوپر کردی

برای بزرگنمایی روی عکس کلیک کنید


کلیپ خفن برای خفن ها اگر حال كردي دعا فراموش نكني
مجله سکسی با عکس هاي بسيار باکيفيت از کس و کون و پستون و کير ديدني از خوشگل ترين کوس هاي عالم میباشد فرمت پی دی افت pdf میباشد که adobe reader قابل تماشا میباشد.

Private TRIPLE X - 82
PDF/13.9Mb/63pages

Download:

مجله سکسی -2

مجله سکسی با عکس هاي بسيار باکيفيت از کس و کون و پستون و کير ديدني از خوشگل ترين کوس هاي عالم میباشد فرمت پی دی افت pdf میباشد که adobe reader قابل تماشا میباشد.
سياوش بزرگ
Marc Dorcel Magazine - no.11
French | 60 Pages | PDF | 54.38 MB
Download:
 
------
All Natural Girls
PDF/28 Pages/4.0Mb
Download:
 
Private TRIPLE X - 85
PDF/18.0Mb/55pages
Download:
 
Private TRIPLE X - 84
PDF/14.7Mb/63pages
Download:
 
Private TRIPLE X - 83
PDF/15.5Mb/63pages
Download: