Powered By Blogger

داستان سکسی با عکس خفن پلنگ

داستان سکسی با عکس خفن


افزودن برنگاشت





عجب کونی میده این پلنگ


داستان سکسی در ادامه هست


کیر تو کون متحرک







marnie (pokemon 
 2 این داستان اصلا سکسی نیست داستان یک زندگیه و جنبه سکسی نداره 2 با نور آفتابی که به چشمم می زد از خواب بیدار شدم گوشیم رو از زیر بالشتم در اوردم ساعت 11 بود سرم رو بر گرداندم و به مردی که دیشب را باهاش گذارنده بودم نگاه کردم حس نفرت تمام وجودم را پر کرده بود هم از اون هم از خودم آروم بلند شدم شرت و کرستم رو که روی زمین افتاده بود برداشتم خرامان خرامان به سمت حمام رفتم وارد حمام شد دوش آب را باز کردم آب داغ پوستم رامی سوزاند ولی توجهی نمی کردم داشتم خودم رو با آب داغ مجازات می کردم به هرزگی خودم فکر می کردم به این که چرا سهم من هم فاحشگی شده و مجبورم با مردان غریبه هم خواب شم در همین حال دو قطره اشک روی گونه هایم سر خورد د وش را بستم و کنج حمام دو زانو در بغل آرام گریه میکردم و خودم را لعنت می کردم چند دقیقه به همین منوال گذشت بلند شم صورتم و لباس زیر هایم را شستم و از حمام خارج شدم به اتاق برگشتم آب از بدنم چکه میکرد از داخل کیفم حوله دسته کوچکم را در آوردم و خودم را خشک کردم نگاهم دوباره به آن مرد افتاد هنوز غرق در خواب بود به کارم ادامه دادم شورت کرستم را عوض کردم رنگ لیمویی را خیلی دوست داشتم احساس می کردم رنگ شانسمه وقتی پوشیدمش صدای خواب آلودی گفت صبح بخیر داری میری به حالت مسخره گفتم نه می خوای بازم بمونم آره بمون یه شب دیگه چه اشکالی داره پولشم میدم ولی موضوع پول نبود از بوی منزجز کننده ای که بدنش میداد متنفر بودم زیر بغلش پر ازموی های پیچ و تاب خورده بود که حالم را بهم میزد گفتم نه کار دارم میرم و به سراغ آینه ای که در راه رو قرار داشت رفتم و مشغول آرایش شدم رژ صورتیم را روی لب هام کشیدم و بعد خط چشمم رژ گونه مژه ی مصنوعی موهایم را سشوار کردم و شانه زدم موهایم صاف صاف شده بود و با یک کش به حالت دم اسبی بستم ناخن هایم را لاک صورتی زدم دستانم تاب میدادم تا خشک شوند سرم پایین بود که دستی را روی شانه ام حس کردم و گفت اینم پولت دستش را از روی شانه ام برداشتم پول را گرفتم تشکر کردم سرش را پایین آورد تا لب هایم را ببوسد که بوی تعفن دهنش حالم را بد کرد نا خداگاه دستم به سمت بینی ام رفت که خودش عقب رفت و با خجالت گفت ببخشید من هم بریده بریده گفتم ببببخشید دست خودم نبود هرچه زود تر می خواستم از آن خانه بیرون بروم فضای آلوده و کثیفی داشت معلوم بود ماه هاست که رنگ جارو برقی و گردگیری ندیده و داخل آشپز خانه تلنباری از ظرف های کثیف داخل سینک خودنمایی می کرد به اتاق برگشتم که لباس هایم را بپوشم مانتوی کرم رنگم را از روی چوب لباسی برداشتم تنم کردم دکمه هایش را بستم و ساپورت مشکی ام که از زیر ران های سفیدم خودنمایی می کرد پوشیدم کیف و موبایلم را برداشتم شال کرم رنگم را هم به سرم انداختم و از اتاق بیرون رفتم خواستم در اصلی خانه را باز کنم که آن مرد گفت شیلا خانوم صبر کن دارم صبحانه آماده می کنم من که کلافه شده بودم از اصرار های بی موردش گفتم نه خداحافظ در را باز کردم و محکم بستم حوصله نداشتم تا آسانسور بالا بیاید از پله ها پایین رفتم تند می رفتم دوبار هم نزدیک بود به زمین بخورم بالاخره از آن خانه تهوع آور بیرون آمدم آه ه هوای آزاد البته هوای آلوده تهران بالاخره بهتر از آن خانه بود کمی راه رفتم تا به خیابان اصلی برسم خیلی شلوغ نبود فاحشه های دیگه ای رو می دیدم که اون ها هم دنبال مشتری بودن به آن ها نگاه میکردم که یک لامبورگینی قرمز رنگ جلوی پایم ایستاد و شیشه دودی اش را پایین و گفت بیا بالا نگاهیی به راننده انداختم سنی نداشت خیلی بود 17 سال پس گواهینامه هم نداشت با عصبانیت گفتم برو بچه برو بابا چه خودشم می گیره جنده خیابونی و گازش را گرفت و رفت و من دوباره در افکار خودم غرق شده ام تا این که یک پورشه جلویم ترمز کرد راننده اش حدودا یک پسر 26 27 ساله بود با یک ته ریش موهای صاف خوش حالت که بغلش هایش را زده بود عینک آفتابی که با صورتش کاملا تناسب داشت و یک کت اسپرت آبی رنگ که زیرش یک تی شرت سفید پوشیده بود و شلواری سفید پایش بود و گفت بفرما خانومی از شنیدن کلمه خانومی لذت می برم من هم در ماشین را باز کردم و نشستم وای بوی ادکلن تلخش فضای ماشین را پر کرده بود لحظه چشم هایم را بستم که با صدای مردانه قشنگی گفت سلام خانومی اسمتون چیه شیلا هستم شما چطور من ارشادم سی سالمه و شما چند سالتونه واقعا بهش نمی خورد من هم سی سالمه خوشبختم همچنین جالب بود هیچ صحبتی نمی کرد که شبی چقدر می گیری که ادامه داد چند وقت این کارو می کنی پنج سالی میشه چرا این کار رو می کنی نمی دونم چرا بی اختیار جواب سوال ها شو میدادم گفتم بعد از مرگ مادرم من تنها شدم پدرم که خیلی سال پیش ما رو ترک کرد الانم نمی دونم کجاست مادرم از راه روضه خونی پول در میورد من که نه صدا داشتم نه علاقه شروع به تن فروشی کردم داستان غم انگیزیه من ناخداگاه گریم گرفتم اشک هام جاری شد که دیدم دستشو گذاشت دور گردنم و منو کشید سمت خودش سرم رو بوسید و گفت گریه نکن خانمی همه چی درست می شه هق هق کنان گفتم آخه کی نجات پیدا می کنم خستم کلافه ام نجات پیدا می کنی فقط یه سوال می پرسم جواب بده ایدز داری نه آخرین بار هفته پیش چک کردم سالم بودم خوب بریم آزمایش بده چطور آخه چرا تو بیا بده خانومی تو راه از زندگیم پرسید در مورد پدرم تحصیلاتم و من هم با حوصله جواب میدادم بالاخره رسیدیم به آزمایشگاه چون بیمه نبودم باید آزاد پرداخت می کردم که ارشاد دستمو گرفت گفت اجازه بده من حرف بزنم جلوی پیشخوان بودیم که ارشاد گفت خانم یه آزمایش فوری می خوایم چه آزمایشی ایدز بشینید صداتون می کنیم باشه رفتیم روی دوتا صندلی پلاستیکی آبیه سفت نشستیم آزمایشگاه شلوغ بود نیم ساعت نشسته بودیم که صدام کردن برم داخل آزمایش بدم زنی که می خواست ازم خون بگیره با نفرت بهم نگاه می کرد من هم نگاهم رو دزدیدم و سرنگ رو با نفرت خاصیی فرو کرد دردم گرفت ولی دم نزدم که با صدای ضمختی گفت برو دوس

داستان سکسی ,گاییدن



اسمم نازلی22ساله با اندامی کاملا سکسی و قدی بلند قیافمم مناسبه نه خیلی خیلی خوشگلم نه خیلی زشتم من از بچگی عاشق سکس و جنده شدن بودم تا این که تو سن14سالگی شروع کردم به دوست شدن با پسرا و لاس زدن با پسرای زیادی دوست شدن تا اینکه تو سن17سالگی با یه پسر26ساله که فوق العاده خوشتیپ و خوش اندام بود دوست شدم میلاد عاشق سکس بود یه روزی گذشت و منو دعوت کرد خونه ش منم حسابی صاف کردم خودمو رفتم چند دقیقه گذشت که و میلاد منو لخت کرد و شروع کردن به لب گرفتن و مالیدن کوس کونم اوووووففف چه حالی میداد یهو چهارتا پسر کیر به دست جلوم ظاهر شدن و 

شروع کردن به خندیدن منم که عاشق سکس گروپ بودم بخاطر همین اصلا ناراحت نشدم و کاملا برعکس خیلی خوشحال شدم نوبتی میومدن و کیرشونو میکردن تو دهنم و منم حسابی براشون ساک زدم و تخماشونو خوردم وای که چقد خوشمزه بودن همشون آب شونو ریختن تو دهنم و حسابی دهنم 

بوی آب کیییرر گرفته بود خوبوندنم رو زمین و دوتا شون افتادن جون کوس و کونم و کیرای دراز و کلفتشونو کردن تو کوسم ااااااخخخخخخخخ خیلی دردم اومد کوس کون من تنگ بود و کیرای اونا دراز و کلفت میلاد که کیرش تو کوسم بود گفت جووووووونننن جیغ بزن جنننندددده میخوایم جرت بدیم پارت کنیم کوسوووو داد بزن و من با این حرفا بیشتر حشری میشدم اون دوتای دیگه هم یکیشون کیرشو کرده بود تو دهنم و یکیشون با سینه هام ور میرفت میلاد و مهرداد داشتن تند تند تلمبه میزدن تو کوس و کونم تا اینکه مهرداد آبش اومد همه رو تو کونم خالی کرد و کنار رفت و آرمان اومد کرد تو کونم میلاد همچنان تلمبه میزد که آبش اومد و همه رو ریخت تو کوسم و گفت میخوام حاملت کنم جنننندددده میلاد کنار رفت و وحید اومد کرد تو کوسم وحید و آرمان حدودا چهل دقیقه تلمبه زدن تا اینکه آب شون اومد آرمان خالی کرد تو کونم و وحید خالی کرد رو ممه هام بعداز اون هفته ای یه بار بهشون میدم و قراره روز ده نفری با دوستاشون کوس و کونمو یکی کنن من عاشق کوس دادنم و از کیر سیر نمیشم .
مرسی  نازلی





خاطره سکسی با عکس متحرک




 روز جمعه . برای یه کاری رفته بودم انقلاب . خلاصه دم دمای ظهر داشتم
از جلوی دانشگاه تهران رد میشدم. نماز جمعه تموم شده بود و همه داشتن بر میگشتن .یه دفعه چشمم افتاد به یه کس تمیز و بچه مثبت. این کس با اون هایی که تا به حال کرده بودم کلی فرق داشت. این یکی چادری بود و تا به حال سبیلا شو حتی نزده بود . نمی دونم چرا یه دفه کونم خارید برم مخش رو بزنم. آقا ما گفتیم نگاه هم به ما نمیکنه . رفتیم جلو و بعد از کلی قر دادن و دلقک بازی مخش رو ریختم تو کاسه. خلاصه شماره رو دادیم و زدیم به چاک . اصلآ چشمم آب نمیخورد تماس بگیره . از اون روز به بعد دهن موبایل منو گایید. اسمش فاطمه بود و از اونجایی که آمار میداد از اون خونواده های خفن حزب ا… داشت .

 میگفت بابا ننش اجازه نمیدن از خونه بره بیرون میگفت درسش تموم شده و حتی توی عمرش با یه پسر درست و حسابی حرف نزده چه برسه با یکی دوست بشه.

خلاصه از اونجایی که من تخمام میخواره واسی این جور دختر ها شروع کردم به خر کردنش. خودمونیم ها این جور دختر ها خوب خر میشن . ما هم تا جایی میتونستیم روش کار کردم تا راضیش کردم یه تریپ قرار بزاریم بیرون. خلاصه قرار شد جمعه ی بعد یه جوری نماز جمعه رو دو در بزنه تا همدیگه رو ببینیم. جمعه بعد رفتم انقلاب تا دیدمش یهو کس خانوم شکفت اومد جلو . دستم رو طرفش دراز کردم اما یهو دیدم اخم کرد و گفت من دست نمیدم چون گناه کبیره هست. آقا ما رو میگی از همون لحظه تصمیم گرفتیم دهن خوشگل خانومو بگاییم. برای همین مجبور شدم از شیوه های درجه اول مخ زنی استفاده کنم. کلی باهاش صحبت کردم بد جوری عاشقش کردم . از اون روز به بعد فقط با تلفن با هم در ارتباط بودیم .کلی پشت تلفن گریه میکرد و میگفت از عاشقی داره میمیره . تا اینکه همین جمعه قبل یه تریپ تصمیم گرفتم بیارمش خونه ببینم چند زنه حلاجه .
فکر نمیکردم بیاد ولی مثل آب کیری که میپاشه اون هم پرید تو خونه. نماز جمعه رو دو در زده بود . وقتی اومد تو حتی چادر ش رو هم نکند ما هم یه جورایی بیخیال گاییدنش شده بودم پیش خودم میگفتم این بدبخت چه گناهی داره به همین زودی بی پرده بشه . اومد نشست رو کاناپه . من هم رسیور رو روشن کردم و نشستم کنارش . گفت: ببین محسن اصلآ فکر بد بدی به ذهنت نرسه من اصلآ از اون دختر ها نیستم که بدنم رو نا محرم ببینه. از ودکا و آبجو براش حرف زدم میگفت اصلآ تو عمرش این چیزا رو نشنیده چه برسه بخواد بخوره. تا اینکه نمیدونم چی شد خواست بزنم شبکه شو . من هم از خدا خواسته زدم شبکه شو سوپر. فکر میکردم ناراحت میشه . ولی خوشش هم اومده بود . برای چند لحظه سکوت حکمفرما بود. دیدم چهرش داره عوض میشه.کیر ما هم داشت شق میشد. هی میگفتم بابا محسن بیخیال تو توبه کردی ولی فشار کیر نمیذاشت. دستم رو حلقه کردم دور گردنش فکر میکردم ناراحت میشه ولی به روی خودش نیوورد.تازه فهمیدم خوشگل خانوم هم حشری شده.

کم کم لاله ی گوشش رو مالیدم. دیدم خودش رو زده کوچه علی چپ. گفتم فاطمه جون چادرت رو در بیار گرمت میشه ها. تو همون حس گفت : خودت درش بیار. من هم از خدا خواسته شروع کردم اولش چادرش رو در اووردم . کس خانوم هم فکر میکرد من نمیدونم همش چشم دوخته بود به تلویزیون. ما هم داشتیم عملیات انجام میدادیم. حشرم زده بود بالا. لبم رو گذاشتم رو لبش.بدبختی لب دادن هم بلد نبود.تا جایی میتونستم زبونم رو کردم تو دهنش در اوردم. کردم و در اوردم. یهو دیدم یه چیزی داره کیرم رو میماله. دستش رو گذاشته بود رو کیرمو داشتم میمالید.گفت: محسن این کارا که گناه نداره؟ منم گفتم: نه عزیزم تازه اگر دو طرف راضی باشن صواب هم داره!(پیش خودم هم میگفتم: آره جنده خانوم برو عمت رو خر کن چرا خودت رو خر میکنی) روسریش رو کندم. چه موهای قشنک و بلندی داشت.کم کم رفتم به سمت پایین . خابوندمش رو کاناپه. پستونش رو که دیدم داشت آبم میومد. تا حالا اینطور پستونی ندیده بودم.

نوک پستونش خفن شق کرده بود.منم یه ربع لیسش زدم. شروع کرد به آه آه کردن. داد میزد. حشرش زده بود بالا. رفتم پایین تر مانتوش رو در اووردم.و بعدش شلوار و شرتش رو که کیشیدم پایین نزدیک بود غش کنم.چه کس تمیزی.چه کس تنگ و جمع و جوری .بابا اصلآ حیفم میومد این چنین کسی رو بازش کنم. گفتم پاتو باز کن. اونم باز کرد . شروع کردم لیسیدن. عجب چوچولی داشت.چقدر ناز وتمیز بود . چه بوی خوبی داشت کسش. دیدم داره از حال میره. گفتم محسن حالا نوبت منه. شلوار رو کشیدیم پایین و خانوم شروع کرد به ساک زدن. چنان کیر ما رو میخورد که فکر کردم الانه که کیرم تموم بشه.داشتم ارضا میشدم که از دهنش کشیدم بیرون. دلم نیومد بزنم تو کسش گفتم برگرد گفت واسیه چی از عقب.تعجب کردم .همونطوری که روش خابیده بودم کیرم رو گرفت کرد تو کس نازش.گرمای کسش رو حس کردم. چه گرمای دلپذیری. چه کس تنگی داشت.

تازه فهمیدم جنده خانوم از اون حرفه ای هاست.و داشته تا الان برای ما فیلم بازی میکرده. ما هم شروع کردیم به بالا پایین کردم. چقدر داد و ناله میکرد. بهش گفتم فاطمه جون آهسته تر میگفت نمیشه دست خودم نیست. نتونستم خودم رو نگه دارم و تنگی کسش هم باعث میشد کیر ما زود تر تف کنه. بهش گفتم فاطمه ابم داره میاد بزار بکشمش بیرون گفت نه من دارم ارگاسم میشم.آقا ما کف کردیم اسم ارگاسم رو دیگه از کجا بلده! خلاصه راضی شد به جای کسش ما ابمون رو بریزیم تو کون مبارکش. عجب


کون تنگ و تمیزی داشت. گفتم بزار ابم دیر بیاد .کشیدم از کسش بیرون و شروع کردم به لیسیدن کونش. وای چه حالی میداد. کونش اینقدر تنگ بود که زبونم نمیرفت توش حالا ما مونده بودیم چطوری کیری به این کلفتی بکنم توش. خلاصه هرچی تف و مف بود زدیم به آقا کیره و از فاطمه جون هم یه ذره تف قرض کردیم و با تمام قدرت سر کیره رو فشار دادیم تو سوراخ کون خانوم.چنان داد و قالی میکرد که گفتم الان شهید میشه.گفتم فاطمه دردت اومده بکشم بیرون داد میزد نه بکن تو ما هم با تما م توان کیر رو تا دسته کردیم تو خودم هم موندم چطوری کیر به اون کلفتی رفت تو اون سوراخ دو میلیمتری یهو دیدم آقا کیره داره

فوران میکنه خلاصه تا میتونستیم کون مبارک خانوم رو پره آب کردیم فکر کنم یه دو لیتری اومد. بعدش دوتا یه نیم ساعت بی حرکت افتادیم رو کاناپه.آخرش که داشت میرفت بهش گفتم فاطمه کی اپنت کرده؟ گفت یه پسر عمویی داره که 10 سال ازش بزرگتره و تازه زن وبچه داره و از اون ریشوهاست اولین بار اون اپنش کرده و هر سری خونه تنها هست میاد سراغش و تا دسته ترتیبش رو میده. خلاصه بعد از اینکه رفت ما تا چند ساعت منگ و گیج میزدیم و هنوز باورم نمیشد دختر چادری که به من حتی دست نمیداد بیاد و تا دسته بکنمش و اونم زمانی که از نماز جمعه جیم شده.





عکس‌های سکسی‌ از کوس و کون‌ حشری


عکس‌های سکسی‌ از کوس و کون‌ حشری
عکس‌ متحرک کردن از کس

آنال سکس 

 سکس آنال سکس از کون 




کس متحرک کردن از کس

داستان سکسی خفن .آنلاین کس و کون


شخصی این خاطره فرستاده که انتشار بدم دروغ و راستش گردنش ولی فکر کنم داستانی هست.




اگه بخوام از اول بگم که باید یه کتاب بنویسم ولی خلاصه میگم که خواننده گرامی هم اذیت نشه و تا تهش بره اسمم مسعود و 38 سال سن دارم توی 25 سالگی یه عقد کردم که بعد از شش ماه به جدایی کشید اون موقع مثل خیلی از جوونای هم سنم تجربه سکس رو نداشتم وگرنه شاید به طلاق منجر نمیشد البته همش هم بخاطر سکس نبود ولی سرنوشت اینجور رقم خورد بعد از طلاق بخاطر ناراحتی و عقده ای که داشتم شروع به سکس کردم البته بیشتر 

بیشتر از نوع پولی و بعضی از مواقع هم یه مدتی دوست دختر که وقتی متوجه میشدن قصد ازدواج ندارم بی خیال میشدن با دوست دختر فقط از پشت و سینه و لاپایی حال بردم ولی جنده همه جوره به تورم خورده بریم سر اصل موضوع یه پسر برادر دارم به اسم افشین که پنج سال ازم کوچیکتره الآن 33 سال داره و تو 25 سالگی هم ازدواج

 کرده با یه دختر خانم خیلی ناز و مهربون و دوست داشتنی به اسم فریبا من و افشین خیلی با هم رفیقیم و صمیمی هستیم ولی بخاطر اینکه پسر برادرم هست هیچوقت باهاش وارد حرفای سکسی و نشدم افشین توی یه شهر به فاصله حدود چهار ساعت با ما زندگی میکنه بخاطر کارش فریبا هم چهار سال ازش کوچیکتره یعنی الآن 29 ساله و البته یه پسر خیلی ناز هم دارند داستان برمیگرده به زمانی که یه سه سالی از ازدواج افشین و فریبا میگذشت من بخاطر مسائلی توی هفته یکی دو روزی به شهر افشین میرفتم بخام کامل بگم خیلی طولانی میشه و خارج از حوصله افشین کارش از هفت صبح تا چهار عصر هست و منم کارم از صبح تا غروب طول میکشید به اصرار زیاد افشین و فریبا 
وقتی دو روز میموندم شبش میرفتم خونشون که یه خونه ویلایی سازمانی بود با یه باغچه و کلی صفا راستی یادم رفت بگم که من مثل بقیه داستانها نه خوشکل و خوش تیپ و هیکل و هستم و نه مشکل دار یه آدم معمولی مثل خیلی از افراد دیگه توی این رفت و آمدها بود که ماجرا شروع شد این رو هم بگم که مثل باقی دوستان نویسنده که میگن خیلی راحت و هستند ما نبودیم یعنی همیشه فریبا با پوشش کامل مثل بلوز دامن یا بلوز شلوار و یه شال یا روسری جلوم میومد و خدا شاهده که کلاًً من اگه لخت هم میومد اصلاً نظر سکسی یا حتی کمترین تمایل رو از نظر جنسی بهش نداشتم افشین هم خیلی من رو از این لحاظ قبول داشت و داره برای همین اگه مثلاً شال فریبا لیز میخورد و 


پایین میومد اصلاً توجه نمیکرد و نمیکردم بعد از مدتی دیدم که فریبا وقتی جلوم میاد تیپش فرق کرده مثلاً یه آرایش جذاب و ملایم و یا بلوز تنگ که آستین رو یه کم به بهونه شستن و بالا میزد و بالاخره اینکه شلوار چسبون و براق و که بازهم من برام مهم نبود و میگفتم حتماً دوست داره نشون بده که خوش تیپ و قیافه هم هست که البته واقعاً فریبا ناز و خوش استیل بود وقتی خونشون بودم خیلی بساط فیلم و قلیون و تخمه و میوه و آجیل و همراه با غذای مفصل