http://iranmano.blogspot.com سایت سکسی ایرانی جدید سیاوش دلسوزخفن, ,کلیپ ایرانی, داستان ، عکس س ک سی,سیاوش دلسوز
نمایش پستها با برچسب جلق زدن. نمایش همه پستها
نمایش پستها با برچسب جلق زدن. نمایش همه پستها
کلیپ انلاین سکسی ,دانلود کلیپ سکسی گایش کون سفید با حجم کم و کون تنگ
کلیپ انلاین سکسی
دانلود کلیپ سکسی گایش کون سفید با حجم کم و کون تنگ واسه جلق زدن خفن
این فیلم واسه جلق زدن جون میده کون بزرگ و باحال و تنگ با خالکوبی سکسی بکن توش چه حالی میده
دانلود کلیپ/ rapidshare
دانلود کلیپ سکسی گایش کون سفید با حجم کم و کون تنگ واسه جلق زدن خفن
دانلود کلیپ/ rapidshare
Download: Anal_Videos_-_02.3gp (5.54 MB
http://rapidshare.com/files/181142101/Anal_Videos_-_02.3gp5540
کون کردن دختر ۱۸ ساله
عکس های سکسی ناز خوشگل خانوم کوچولو از کون میده در ادامه مطلب ببینید |
کلیپ انلاین سکسی
دانلود کلیپ سکسی کم حجم دانلود
اینجا ارسال عکسهاي سکسي, ویدیو سکسی به ايميل نداریم!
مرکز دانلود کلیپ سکسی وعکس سکسی دختران ایرانی و اسیای و شرقی و غربی
بهترین سایت مجانی و اسان سکسی فارسی زبان میباشد
موفق باشيد
سياوش
ای پسر بد حالا کس گاییدی چرا دست توش میکنی
مرکز دانلود کلیپ سکسی وعکس سکسی دختران ایرانی و اسیای و شرقی و غربی
بهترین سایت مجانی و اسان سکسی فارسی زبان میباشد
موفق باشيد
سياوش
ای پسر بد حالا کس گاییدی چرا دست توش میکنی
ارسال عکسهاي سکسي به ايميل روش اسب سواری بهترین سکس و گایش کوس و کون |
سوراخ کون خشکلت بخورم |
عکس واسه جلق زدن مفید کون سفید گنده
هر عکس سکسی که دلت بخواد داخلش هست
موفق باشيد سیاوش دلسوز
دمبه های عالی ه به من عاشق کون سفید گنده هستم.
اون روز هم مثل هر روز داشتم تو نت وقت كشي ميكردم كه يكنفر با ايدي دخترانه برام پيام داد و خواست كه خودمو معرفی کنم منم خودمومعرفي كردم اونم گفت كه اسمش اعظم جنوب زندگي ميكنه و22سالشه از من خواست كه بهش وب بدم منم وب رو روشن كردم بهش گفتم كه منم ميخوام ببينمت براي يه لحظه از پشت وب ديدمش توي يه كافي نت كار ميكرد هر روز باهاش چت ميكردم و بهم نزديكتر ميشد باز شماره تماس دادنم شروع شد حالا با هم ارتباط تلفني داشتيم يه چيزي حدود 6 ماه بهم هر روز زنگ ميزد اروم حرفها رو ميبردم سمت سكس و اونم يه جورهاي كرم ميريخت يه روز بهم گفت كه ميخوام بيام پيشت نميدونم توي داستانهاي قبليم بهتون گفتم كه من توي كرج تنهام و بصورت مجردي زندگي ميكنم يا نه گفتم راست ميگي گفت اره 5شنبه همين هفته بليط هواپيما گرفتم ميام پيشت ساعت 2 بعد از ظهر ميرسم بيام؟؟ منكه تو كونم عروسي شد گفتم اره بيا گفت به يه شرط گفتم چه شرطي گفت كه بايد براي روز بعدش منو هر جور كه شده راهي كني برگردم بايد شنبه صبح سر كارم باشم گفتم باشه تا 5شنبه هر جور كه بود سر كردم 5 شنبه ساعت 1:30دقيقه رفتم تو فرودگاه منتظر خانوم شدم ببينم كي مياد اي لعنت به اين پروازهاي ايران كه ساعت 2 شد ساعت6غروب كه ديدم اعظم خانوم رسيدن يه دختر جنوبي سبزه با يه قد متوسط و يه هيكل مانكني كه كيرم همونجا راست كرد اخه بدبخت ميدونست كه كارش در اومده و امشب اضافه كاري داره از همين الان داشت نرمش ميكرد اومد جلو باهاش دست دادم اومد يم بيرون فرودگاه سوار ماشين شديم كه تو را شروع كرد به حرف زدن و از تاخير هواپيما گفت و بهش داشتم نگاه ميكردم گفت خودتو خيس نكني و شروع كرد خنديدن خيلي بهم بر خورد توي دلم گفتم جور بكنمت كه نتوني بنشيني بچه كوني داري منو مسخره ميكني رسيديم خونه رفتيم توي خونه امان از اين خونه هاي اپارتماني همسايه هاي فضول با كارگاه بازي رفتيم بالا كفشهاشو بردم داخل رسيديم تو يه لب ازش گرفتم ديدم نه بابا حال طرف از من خيلي بدتره دستمو بردم سمت پستوناش پستوناي اناري خوشگلي داشت جاتون خالي يكم فشارش داد گفتم لباساتو در بيار بشين يه چيزي بخوريم بعد گفت خوب داريم ميخوريم گفتم چي گفت لب ديگه ديدم نه بابا آتش طرف خيلي سوزانه از من بيشتر تو كفه گفتم بزار يه حال بكنم بعد ميشينيم بردمش تو اتاق خواب درازش كردم روي تخت لباسهاشو در اوردم يه سوتين و شورت دخترانه ست مشكي پوشيده بود كه هر دوتاشو در اوردم خورد تو ذوقم كوسش پر از مو بود من هم كوس مودار دوست ندارم ديدم بد جور هم خودشو خيس كرده بهش گفتم بابا تو كه از من خيس تري ميگفتي تو راه شلوارتو عوض كنم كه با دست سيلي ارومي بهم زد و گفت بد جنس شروع كردم به خوردن پستوناش الحق بدن رديفي داشت از لب گرفتن خيلي خوشش ميومد بعد كه حشريش كردم كيرمو بهش داد تا برام ساك بزنه بعد چند بار عقب جلو كردنم توي دهنش كيرمو بيرون كشيدمو بهش گفتم جلوت بازه گفت نه گفتم برگرد مثل يه بچه خوب حرف گوش كن كونشو هوا كرد يه دستي به كونش كشيدمو سر كيرمو خيس كردم آروم كيمو به سوراخ كونش فشار ميدادم لا مذهب بدجور تنگ بود و اين كير18 سانتي ما هم براي اون سوراخ تنگ بزرگ با فشار كله كيرمو داخل كردم ولي اصلا اين خيالش نبود گفتم درد داري گفت كارتو بكن كيرم ديگه تا نصفه رفته بود اروم شروع كردم به تكون دادن كمرم ديگه كيرم داشت براي خودش جا باز ميكرد و تا ته رفته بود تو در همون حالت دراز كشيد منم خوابيدم روش واي كه چه حالي ميداد كيرم توي كونش بود يه دستم به پستوناش لبم روي گردنش و يك دستم هم روي پشمهاي كوسش چه حالي مداد تكونهامو بيشتر كرده بودم و صداي ناله هاي اونم بيشتر شده بود حركاتمو سريعتر كردم و بهش گفتم دارم ميام چكار كنم گفت بريزتو كونم منم ابمو ريختم توي كون تنگش بلند شديم با هم رفتيم حموم توي حموم هر چي بهش اسرار كردم بابا بزرا برات اين پشمهاتو بزنم قبول نكرد كه نكرد نميدونم چرا با هم رفتيم بيرون شب برگشتيم خونه غذا رو بيرون خورده بوديم ساعت نزديكهاي 12 شب بود رفتيم تو تخت خوابم ولخت شد اومد تو بغلم گفت نميخواي لخت بشي گفتم چرا اما دوستدارم كه تو لختم بكني بلند شد لباسهامو در اورد كيرمو گرفت توي دستش گفت ببين اين هنوز هيچي نشده بيداره گفتم اون بنده خدا هميشه بيداره لباشو گذاشت روي كيرمو شروع كرد به بوسيدن ناز كردن كيرم بعد از يكم حال كردن بازهم كونشو هوا كردم ياد صبح افتادم كه مسخره ام كرده بود سر كيرمو كه رد كردم كمرشو گرفت و يكدفعه تمام كيرمو كردم توش يه دادي كشيد خودشو به جلو پرت كرد منم كه ميدونستم اين كار رو ميكنه كمرشو محكم گرفته بودم (بد جنسيه ديگه)و نزاشتم كيرم در بياد بهم گفت بيشعور چرا اينكارو كردي بهش گفتم بي حساب شديم اروم باز هم شروع كردم تكون دادن معلوم بود بد جوري دردش گرفته كيرم كه دوباره جا باز كره بود داشت براي خودش حال ميكرد گفت امير يه چيزي بگم گفتم چيه گفت ابتو بريز رو پستونام دوستدارم گفتم باشه بعد چندبار تلمبه زدن ابمو ريختم روي پستوناش اونم ابمو ميمالي به بدنش واي چه حالي ميداد تا صبح چندبار ديگه هم كردمش اما موهاي كوسش نوك كيرمو سنباده زده بود لامذهب تا چند روز شورتمم به نوكش ميخورد دادمو بلند ميكرد اعظم هر كجا كه هستي خوش باشي
سکس با اعظم
این داستان رو دوست خوبم امیر فرستاده که ازش ممنونم
این داستان رو دوست خوبم امیر فرستاده که ازش ممنونم
اون روز هم مثل هر روز داشتم تو نت وقت كشي ميكردم كه يكنفر با ايدي دخترانه برام پيام داد و خواست كه خودمو معرفی کنم منم خودمومعرفي كردم اونم گفت كه اسمش اعظم جنوب زندگي ميكنه و22سالشه از من خواست كه بهش وب بدم منم وب رو روشن كردم بهش گفتم كه منم ميخوام ببينمت براي يه لحظه از پشت وب ديدمش توي يه كافي نت كار ميكرد هر روز باهاش چت ميكردم و بهم نزديكتر ميشد باز شماره تماس دادنم شروع شد حالا با هم ارتباط تلفني داشتيم يه چيزي حدود 6 ماه بهم هر روز زنگ ميزد اروم حرفها رو ميبردم سمت سكس و اونم يه جورهاي كرم ميريخت يه روز بهم گفت كه ميخوام بيام پيشت نميدونم توي داستانهاي قبليم بهتون گفتم كه من توي كرج تنهام و بصورت مجردي زندگي ميكنم يا نه گفتم راست ميگي گفت اره 5شنبه همين هفته بليط هواپيما گرفتم ميام پيشت ساعت 2 بعد از ظهر ميرسم بيام؟؟ منكه تو كونم عروسي شد گفتم اره بيا گفت به يه شرط گفتم چه شرطي گفت كه بايد براي روز بعدش منو هر جور كه شده راهي كني برگردم بايد شنبه صبح سر كارم باشم گفتم باشه تا 5شنبه هر جور كه بود سر كردم 5 شنبه ساعت 1:30دقيقه رفتم تو فرودگاه منتظر خانوم شدم ببينم كي مياد اي لعنت به اين پروازهاي ايران كه ساعت 2 شد ساعت6غروب كه ديدم اعظم خانوم رسيدن يه دختر جنوبي سبزه با يه قد متوسط و يه هيكل مانكني كه كيرم همونجا راست كرد اخه بدبخت ميدونست كه كارش در اومده و امشب اضافه كاري داره از همين الان داشت نرمش ميكرد اومد جلو باهاش دست دادم اومد يم بيرون فرودگاه سوار ماشين شديم كه تو را شروع كرد به حرف زدن و از تاخير هواپيما گفت و بهش داشتم نگاه ميكردم گفت خودتو خيس نكني و شروع كرد خنديدن خيلي بهم بر خورد توي دلم گفتم جور بكنمت كه نتوني بنشيني بچه كوني داري منو مسخره ميكني رسيديم خونه رفتيم توي خونه امان از اين خونه هاي اپارتماني همسايه هاي فضول با كارگاه بازي رفتيم بالا كفشهاشو بردم داخل رسيديم تو يه لب ازش گرفتم ديدم نه بابا حال طرف از من خيلي بدتره دستمو بردم سمت پستوناش پستوناي اناري خوشگلي داشت جاتون خالي يكم فشارش داد گفتم لباساتو در بيار بشين يه چيزي بخوريم بعد گفت خوب داريم ميخوريم گفتم چي گفت لب ديگه ديدم نه بابا آتش طرف خيلي سوزانه از من بيشتر تو كفه گفتم بزار يه حال بكنم بعد ميشينيم بردمش تو اتاق خواب درازش كردم روي تخت لباسهاشو در اوردم يه سوتين و شورت دخترانه ست مشكي پوشيده بود كه هر دوتاشو در اوردم خورد تو ذوقم كوسش پر از مو بود من هم كوس مودار دوست ندارم ديدم بد جور هم خودشو خيس كرده بهش گفتم بابا تو كه از من خيس تري ميگفتي تو راه شلوارتو عوض كنم كه با دست سيلي ارومي بهم زد و گفت بد جنس شروع كردم به خوردن پستوناش الحق بدن رديفي داشت از لب گرفتن خيلي خوشش ميومد بعد كه حشريش كردم كيرمو بهش داد تا برام ساك بزنه بعد چند بار عقب جلو كردنم توي دهنش كيرمو بيرون كشيدمو بهش گفتم جلوت بازه گفت نه گفتم برگرد مثل يه بچه خوب حرف گوش كن كونشو هوا كرد يه دستي به كونش كشيدمو سر كيرمو خيس كردم آروم كيمو به سوراخ كونش فشار ميدادم لا مذهب بدجور تنگ بود و اين كير18 سانتي ما هم براي اون سوراخ تنگ بزرگ با فشار كله كيرمو داخل كردم ولي اصلا اين خيالش نبود گفتم درد داري گفت كارتو بكن كيرم ديگه تا نصفه رفته بود اروم شروع كردم به تكون دادن كمرم ديگه كيرم داشت براي خودش جا باز ميكرد و تا ته رفته بود تو در همون حالت دراز كشيد منم خوابيدم روش واي كه چه حالي ميداد كيرم توي كونش بود يه دستم به پستوناش لبم روي گردنش و يك دستم هم روي پشمهاي كوسش چه حالي مداد تكونهامو بيشتر كرده بودم و صداي ناله هاي اونم بيشتر شده بود حركاتمو سريعتر كردم و بهش گفتم دارم ميام چكار كنم گفت بريزتو كونم منم ابمو ريختم توي كون تنگش بلند شديم با هم رفتيم حموم توي حموم هر چي بهش اسرار كردم بابا بزرا برات اين پشمهاتو بزنم قبول نكرد كه نكرد نميدونم چرا با هم رفتيم بيرون شب برگشتيم خونه غذا رو بيرون خورده بوديم ساعت نزديكهاي 12 شب بود رفتيم تو تخت خوابم ولخت شد اومد تو بغلم گفت نميخواي لخت بشي گفتم چرا اما دوستدارم كه تو لختم بكني بلند شد لباسهامو در اورد كيرمو گرفت توي دستش گفت ببين اين هنوز هيچي نشده بيداره گفتم اون بنده خدا هميشه بيداره لباشو گذاشت روي كيرمو شروع كرد به بوسيدن ناز كردن كيرم بعد از يكم حال كردن بازهم كونشو هوا كردم ياد صبح افتادم كه مسخره ام كرده بود سر كيرمو كه رد كردم كمرشو گرفت و يكدفعه تمام كيرمو كردم توش يه دادي كشيد خودشو به جلو پرت كرد منم كه ميدونستم اين كار رو ميكنه كمرشو محكم گرفته بودم (بد جنسيه ديگه)و نزاشتم كيرم در بياد بهم گفت بيشعور چرا اينكارو كردي بهش گفتم بي حساب شديم اروم باز هم شروع كردم تكون دادن معلوم بود بد جوري دردش گرفته كيرم كه دوباره جا باز كره بود داشت براي خودش حال ميكرد گفت امير يه چيزي بگم گفتم چيه گفت ابتو بريز رو پستونام دوستدارم گفتم باشه بعد چندبار تلمبه زدن ابمو ريختم روي پستوناش اونم ابمو ميمالي به بدنش واي چه حالي ميداد تا صبح چندبار ديگه هم كردمش اما موهاي كوسش نوك كيرمو سنباده زده بود لامذهب تا چند روز شورتمم به نوكش ميخورد دادمو بلند ميكرد اعظم هر كجا كه هستي خوش باشي
بهترین سایت مجانی و اسان سکسی فارسی زبان میباشد مرکز دانلود کلیپ خفن,کلیپ سکسی 3gp عکس سکسی دختران خوشگل کوس و کون شهوانی موفق باشيد سياوش http://sia20.wordpress.com/
بهترین سایت مجانی و اسان سکسی فارسی زبان میباشد
مرکز دانلود کلیپ خفن,کلیپ سکسی 3gp
عکس سکسی دختران خوشگل کوس و کون شهوانی
موفق باشيد سياوش
http://sia20.wordpress.com/
سال بيشتر نداشتم يه شب تو پارك محل نشسته بودم كه ديدم يه دختره داره مياد به طرفم. يه كم كه اومد جلو ديدم مهساست. مهسا و مهديس با هم خواهرند ولي چه خواهرايي. از اون دخترايي هستند كه مورد دارند ولي اگه يه پسري تو محل چيزي بهشون بگه مثه سگ پاچش رو ميگيرند. انگار اون شب ندا تنش خيلي مي خاريد. اومد جلو داشت چيپس مي خورد! با هم سلام و احوال پرسي كرديم. گفت فرزاد بلند شو بريم آخر پارك چون اونجا تاريكه و اگه اونجا صحبت كنيم كسي ما رو نمي بينه! داشتيم صحبت مي كرديم كه يهو گفت من بايد برم گفتم آخه چرا؟! گفت خالم تو خونه تنهاست و منتظر منه! بايد برم نگران ميشه. با پرو بازي گفتم منم باهات ميام. دنبالش راه افتام و با هم رفتيم در خونشون. بهم گفت فرزاد نيا ... بابا ، مامانم خونه اند. اينو كه گفت فهميدم كه با خالش تو خونه تنها هستند رسيديم در خونشون. گفت برو ميخوام برم تو خونه. گفتم منم ميام. مهسا گفت تو چقدر پررويي ...! برو ديگه مي خوام برم بابام تو خونه است. گير دادم گفتم منم ميام مي خوام بيام پيش بابات. زنگ زد خالش با آيفون در رو باز كرد مي خواست بره تو پا گذاشتم جلو در و نذاشتم در و ببنده. گفت بزار برم تو الان بابام مياد. گفتم نه .... گفت خالم رو صدا مي كنما. يهو صداي خالش اومد گفت مهسا با كي هستي! گفت هيچي خاله دوستمه. خالش با يه شلوارك و يه تاپ اومد جلوي در راهرو. تا منو ديد يهو رفت تو گفت ندا تو كه گفتي دوستمه. مهسا گفت خوب دوستمه ديگه.(حس كردم نمي خواد جلو خالش كم بياره). گفت مهسا در رو ببند بيا تو. زشته يكي ميبنت! تو در و همسايه خوب نيست... . نزديك نيم ساعتي با هم صحبت كرديم . زد به سرم يكم اذيتش كنم. دكمه هاي مانتوش رو تو چارچوب در باز كردم (دستش به در بود كه من نرم داخل) يه تي شرت سفيد با عكس ميكي موس تنش بود و سينه هاي كوچيكش از زير تي شرتش معلوم بود. دست گذاشتم رو سينه هاش و يكم مالوندم . هيچ كاري نميتونست بكنه چون جرأت نداشت دستش رو از جلوي در برداره مي ترسيد برم داخل. منم همونجا سينه هاش رو فشار دادم و شروع به لب گرفتن كردم. يه دفعه هولم داد گفت برو عقب كثافت ، بي شعور. دستت رو بكش عوضي ... . دوباره رفتم جلو نزديك يه ربع ديگه با هم صحبت كرديم . يهو صداي خالش اومد گفت مهسا بسه ديگه دوستت رو رد كن بره، بيا داخل الان بابات مياد. اونم گفت فرزاد برو الان بابا، مامانم ميآند. گفتم يه لب بده تا برم ... بهم گفت اگه يه لب بدم ميري؟ منم گفتم آره، يه لب باحال گرفتم و رفتم عقب بهم گفت خيلي
3خري، عوضي ... ! در و بست و رفت! نزديك يك ماه از اين ماجرا مي گذشت. قرار بود طبقه بالاي خونمون رو كرايه بديم يه روز تو خونه تنها بودم كه ديدم در ميزنند . در رو كه باز كردم ديدم مهديس (خواهر مهسا ) با شوهرش و دخترشون پشت در قرار دارند. گفتم بفرمائيد امري داشتيد. شوهرش گفت مي خوايم خونتون رو ببينيم . گفتم خواهش ميكنم بفرمائيد. رفتن بالا و يه بازديدي كردن و گفتن فردا دوباره ميآند واسه صحبت كردن ... . نزديك يك ربع از رفتنشون مي گذشت كه دوباره زنگ خونه به صدا در اومد آيفون رو زدم و رفتم داخل راهرو . ديدم مهسا در خونمونه .سلام كرد . گفتم سلام مهسا خانم از اينطرفا، كاري داشتين؟ گفت خواهر و شوهر خواهرم اينجا هستند؟! يهو تو يه لحظه فكر كثيفي به سرم زد. گفت آره چطور مگه؟! گفت انگار قرار بوده بيان خونه شما رو ببينند. پرسيد هنوز هم اينجا هستند؟ گفتم آره رفتن بالا خونه رو ببينن! گفت ميتونم برم بالا؟ گفتم چرا كه نه. وايسا خودم هم ميام! با هم رفتيم بالا. يه حسي بهم دست داد بهترين موقعيت بود مي تونستم هر كاري كه ميخوام با مهسا بكنم چون كسي تو خونه نبود. در رو باز كرد رفت داخل. گفت پس كجان؟ سريع در رو قفل كردم و گفتم اينجا هستند. شوكه شد ... گفت در و باز كن ... وگرنه داد
ميكنم . بهش گفتم اي قدر داد كن تا خسته بشي چون كسي صدات رو نمي شنود. مهسا گفت بزار برم. منم گفتم شرمندتم ... . گفت مي خواي چي كار كني؟! بهش گفتم هيچي بابا يه چند دقيقه اي با هم هستيم بعد برو خوبه؟ دستش رو به زور گرفتم و بردمش تو آشپزخانه و نشوندمش رو سراميكهاي كف آشپزخانه. كاملا تسليم شده بود انگار خودش هم دلش ميخواست. خم شدم طرفش و روسري اش رو از سرش برداشتم يه چنگ تو موهاش زدم و شروع كردم به لب گرفتن. آخ كه عجب لبهايي داشت. همونطور كه در حال لب گرفتن بودم شروع كردم به باز كردن دكمه هاي مانتوش هيچ اعتراضي نمي كرد منم مانتوش رو در آوردم زير مانتوش يه تي شرت نارنجي تنگ پوشيده بود. تي شزتش رو يكم دادم بالا تا دكمه شوارش رو باز كنم. گفت فرزاد چي كار ميكني؟! گفتم ببين مهسا چند دقيقه مي خواهيم با هم حال كنيم قول مي دهم هيچ آسيب جسمي بهت نرسونم. شلوارش رو تا سر زانوهاش كشيدم پايين نشستم رو پاهاش. تي شرتش رو از تنش در آوردم و شروع كردم به خوردن سينه هاش. بعد رفتم بالاتر و شروع كردم به مكيدن زير گلوش ، خيلي بهش حال ميداد چون بد جوري صداي آه و ناله اش در اومد. گفتم مهسا يكم آروم تر همسايه ها صدات رو ميشنوند آبرو مون ميره! گفت من كه ميخواستم سر و صدا كنم گفتي اينقدر داد كن تا خسته شي حالا ... . از رو پاهاش بلند شدم و شلوارش رو كاملا از پاهاش بيرون آوردم. دستم رو بردم طرف شرتش تا شرتش رو در بيارم ولي نذاشت. گفتم مهسا ضد حال نزن. بذار حال كنيم قول ميدم كه بهت آسبي نزنم. گفت نه شرت رو ديگه نميذارم! گفتم مهسا ... و زوري شرتش رو از پاهاش بيرون آوردم. سريع دستش رو گذاشت رو كسش! بهش گفتم آخ كه ندا تو چقدر نجيبي . گفت نميزارم! گفتم چي رو نميزاري؟! گفت اجازه نميدم ديگه به اينجام دست بزني! زوري دستش رو كنار زدم .واي كه عجب كس تميزي داشت! مثل يك غنچه گل رز بود. پاهاش رو دراز كردم و افتادم روش اينقدر عجله داشتم كه يادم نبود لباس هاي خودم رو در بيارم. تي شرتم رو از تنم در آوردم بعد دكمه هاي شلوارم رو باز كردم و شلوارم رو به سختي كشيدم پايين آخه كيرم اينقدر بزرگ شده بود كه ديگه اچازه پايين كشيدن شلوار رو بهم نميداد ، بعد از شلوار شرتم رو در آوردم و مهسا رو به زور خوابوندم رو زمين . بهم گفت جون هر كسي كه دوست داري بلند شو سراميكا خيلي يخ هستند! گفتم عيب نداره خودم گرمت ميكنم. دوباره از بالا شروع كردم به خوردن گردن و بعد سينه تا رسيدم بالاي كس اش! از رو ندا بلند شدم و اومدم جلوي پاهاش نشستم . كمرش رو گرفتم بالا و از ساق پاش شروع كردم خوردم رفتم بالا تا رسيدم به رونش. نزديك كس اش كه رسيدم ديگه نفس مهسا بند اومد و داشت از حال ميرفت! رفتم سراغ كس اش و شروع كردم به خوردن و مك زدن يكم بد مزه بود ولي خوب اينقدر حال ميداد كه چيزي از مزه اش نمي فهميدي! انقدر كس اش رو مكيدم كه مهسا به غلط كردن افتاد و قسمم داد كه بس كنم! كمرش رو آروم گذاشتم رو زمين و خوابيدم روي مهسا و كيرم رو گذاشتم بين پاهاش و ده،
پونزده بار عقب جلو كردم. يهو مهسا دست گذاشت رو كس اش و گفت خواهش ميكنم به اينجام كاري نداشته باش! گفتم تا الان واسه خودت حال كردي حالا كه نوبت من شد! گفت خواهش ميكنم ... . مهسا رو برگردوندم و دست گذاشتم زير شكمش و بلندش كردم. لباسها رو كشيدم زير زانوهاش و خوابوندمش رو زمين . دوباره كيرم رو گذاشتم بين پاهاش و چند بار جلو عقب كردم . زياد حال نميداد واسه همين مجبورش كردم خم بشه دستاش رو بزاره رو زمين و تكيه كنه رو زانوهاش. كيرم رو گذاشتم رو سوراخ كونش و يكم فشار دادم ولي فايده نداشت چون خيلي تنگ بود. ديدم اينجوري اذيت ميشه گفتم مهسا تو كيفت كرم ، مرم پيدا نميشه گفت چرا دارم . در كيف اش رو باز كردم يه تيوپ پر داخل كيفش بود نصف بيشترش رو ماليدن سر كيرم و از پشت گذاشتم در كونش يكم فشار دادم به سختي رفت داخل ، ولي مهسا خيلي دردش گرفت از چشماش معلوم بود . همونطور كه رو زانو هاش خم شده بود شروع كردم به تلمبه زدن يك بار دو بار .... يك لحظه دچار جنون شدم وقتي به خودم اومدم ديدم مثل اينكه خيلي درد داره چون جيغ ميكشيد . گفتم مهسا جون آروم تر ما آبرو داريم ديگه داشت آبم ميامد كيرم رو در آوردم و گذاشتم لاي پاهاش ، مهسا دستش رو گذاشت رو كيرم و چسبوندش به كسش و آبش رو ريختم تو دستش .
مهسا هم كير بي حالم به همراه آبش مي ماليد به كسش. برش گردوندم دلم سوخت براش بنده خدا سر زانو هاش سياه شده بود هيچي هم نگفته بود. يه چند تا لب اساسي ازش گرفتم يه چند ثانيه اي رو هم خوابيديم بعد با دستمال كاغذي كه تو كيف مهسا بود آب رو از روي كس و لاپاش پاك كردم كمكش كردم لباساش رو بپوشه سريع لباس هاي خودم رو هم پوشيدم ديگه هوا تاريك شده بود . از مهسا بخاطر حال دادن تشكر و براي اذيت شدنش معذرت خواهي كردم وقتي مي خواست بره كمكم كرد تا كف آشپزخونه رو تميز شستيم بعد هم در و واسش باز كردم فرستادمش رفت خونه.
پانویس: با سلام به 50000 نفری که داستان های قبلی من رو خوندند و بعضی ها راضی نبودند .این داستان ها هر 3 تخیلی و ساخته ی ذهن من بودند و اگر باب میل شما نبود از همه عذر خواهی می کنم و برای کسانی که در نظرات فحاشی کردند و صفات لایق خود و خانواده شان رو به من نسبت دادند تاسف می خورم.
مرکز دانلود کلیپ خفن,کلیپ سکسی 3gp
عکس سکسی دختران خوشگل کوس و کون شهوانی
موفق باشيد سياوش
http://sia20.wordpress.com/
دختر خفن |
سال بيشتر نداشتم يه شب تو پارك محل نشسته بودم كه ديدم يه دختره داره مياد به طرفم. يه كم كه اومد جلو ديدم مهساست. مهسا و مهديس با هم خواهرند ولي چه خواهرايي. از اون دخترايي هستند كه مورد دارند ولي اگه يه پسري تو محل چيزي بهشون بگه مثه سگ پاچش رو ميگيرند. انگار اون شب ندا تنش خيلي مي خاريد. اومد جلو داشت چيپس مي خورد! با هم سلام و احوال پرسي كرديم. گفت فرزاد بلند شو بريم آخر پارك چون اونجا تاريكه و اگه اونجا صحبت كنيم كسي ما رو نمي بينه! داشتيم صحبت مي كرديم كه يهو گفت من بايد برم گفتم آخه چرا؟! گفت خالم تو خونه تنهاست و منتظر منه! بايد برم نگران ميشه. با پرو بازي گفتم منم باهات ميام. دنبالش راه افتام و با هم رفتيم در خونشون. بهم گفت فرزاد نيا ... بابا ، مامانم خونه اند. اينو كه گفت فهميدم كه با خالش تو خونه تنها هستند رسيديم در خونشون. گفت برو ميخوام برم تو خونه. گفتم منم ميام. مهسا گفت تو چقدر پررويي ...! برو ديگه مي خوام برم بابام تو خونه است. گير دادم گفتم منم ميام مي خوام بيام پيش بابات. زنگ زد خالش با آيفون در رو باز كرد مي خواست بره تو پا گذاشتم جلو در و نذاشتم در و ببنده. گفت بزار برم تو الان بابام مياد. گفتم نه .... گفت خالم رو صدا مي كنما. يهو صداي خالش اومد گفت مهسا با كي هستي! گفت هيچي خاله دوستمه. خالش با يه شلوارك و يه تاپ اومد جلوي در راهرو. تا منو ديد يهو رفت تو گفت ندا تو كه گفتي دوستمه. مهسا گفت خوب دوستمه ديگه.(حس كردم نمي خواد جلو خالش كم بياره). گفت مهسا در رو ببند بيا تو. زشته يكي ميبنت! تو در و همسايه خوب نيست... . نزديك نيم ساعتي با هم صحبت كرديم . زد به سرم يكم اذيتش كنم. دكمه هاي مانتوش رو تو چارچوب در باز كردم (دستش به در بود كه من نرم داخل) يه تي شرت سفيد با عكس ميكي موس تنش بود و سينه هاي كوچيكش از زير تي شرتش معلوم بود. دست گذاشتم رو سينه هاش و يكم مالوندم . هيچ كاري نميتونست بكنه چون جرأت نداشت دستش رو از جلوي در برداره مي ترسيد برم داخل. منم همونجا سينه هاش رو فشار دادم و شروع به لب گرفتن كردم. يه دفعه هولم داد گفت برو عقب كثافت ، بي شعور. دستت رو بكش عوضي ... . دوباره رفتم جلو نزديك يه ربع ديگه با هم صحبت كرديم . يهو صداي خالش اومد گفت مهسا بسه ديگه دوستت رو رد كن بره، بيا داخل الان بابات مياد. اونم گفت فرزاد برو الان بابا، مامانم ميآند. گفتم يه لب بده تا برم ... بهم گفت اگه يه لب بدم ميري؟ منم گفتم آره، يه لب باحال گرفتم و رفتم عقب بهم گفت خيلي
3خري، عوضي ... ! در و بست و رفت! نزديك يك ماه از اين ماجرا مي گذشت. قرار بود طبقه بالاي خونمون رو كرايه بديم يه روز تو خونه تنها بودم كه ديدم در ميزنند . در رو كه باز كردم ديدم مهديس (خواهر مهسا ) با شوهرش و دخترشون پشت در قرار دارند. گفتم بفرمائيد امري داشتيد. شوهرش گفت مي خوايم خونتون رو ببينيم . گفتم خواهش ميكنم بفرمائيد. رفتن بالا و يه بازديدي كردن و گفتن فردا دوباره ميآند واسه صحبت كردن ... . نزديك يك ربع از رفتنشون مي گذشت كه دوباره زنگ خونه به صدا در اومد آيفون رو زدم و رفتم داخل راهرو . ديدم مهسا در خونمونه .سلام كرد . گفتم سلام مهسا خانم از اينطرفا، كاري داشتين؟ گفت خواهر و شوهر خواهرم اينجا هستند؟! يهو تو يه لحظه فكر كثيفي به سرم زد. گفت آره چطور مگه؟! گفت انگار قرار بوده بيان خونه شما رو ببينند. پرسيد هنوز هم اينجا هستند؟ گفتم آره رفتن بالا خونه رو ببينن! گفت ميتونم برم بالا؟ گفتم چرا كه نه. وايسا خودم هم ميام! با هم رفتيم بالا. يه حسي بهم دست داد بهترين موقعيت بود مي تونستم هر كاري كه ميخوام با مهسا بكنم چون كسي تو خونه نبود. در رو باز كرد رفت داخل. گفت پس كجان؟ سريع در رو قفل كردم و گفتم اينجا هستند. شوكه شد ... گفت در و باز كن ... وگرنه داد
ميكنم . بهش گفتم اي قدر داد كن تا خسته بشي چون كسي صدات رو نمي شنود. مهسا گفت بزار برم. منم گفتم شرمندتم ... . گفت مي خواي چي كار كني؟! بهش گفتم هيچي بابا يه چند دقيقه اي با هم هستيم بعد برو خوبه؟ دستش رو به زور گرفتم و بردمش تو آشپزخانه و نشوندمش رو سراميكهاي كف آشپزخانه. كاملا تسليم شده بود انگار خودش هم دلش ميخواست. خم شدم طرفش و روسري اش رو از سرش برداشتم يه چنگ تو موهاش زدم و شروع كردم به لب گرفتن. آخ كه عجب لبهايي داشت. همونطور كه در حال لب گرفتن بودم شروع كردم به باز كردن دكمه هاي مانتوش هيچ اعتراضي نمي كرد منم مانتوش رو در آوردم زير مانتوش يه تي شرت نارنجي تنگ پوشيده بود. تي شزتش رو يكم دادم بالا تا دكمه شوارش رو باز كنم. گفت فرزاد چي كار ميكني؟! گفتم ببين مهسا چند دقيقه مي خواهيم با هم حال كنيم قول مي دهم هيچ آسيب جسمي بهت نرسونم. شلوارش رو تا سر زانوهاش كشيدم پايين نشستم رو پاهاش. تي شرتش رو از تنش در آوردم و شروع كردم به خوردن سينه هاش. بعد رفتم بالاتر و شروع كردم به مكيدن زير گلوش ، خيلي بهش حال ميداد چون بد جوري صداي آه و ناله اش در اومد. گفتم مهسا يكم آروم تر همسايه ها صدات رو ميشنوند آبرو مون ميره! گفت من كه ميخواستم سر و صدا كنم گفتي اينقدر داد كن تا خسته شي حالا ... . از رو پاهاش بلند شدم و شلوارش رو كاملا از پاهاش بيرون آوردم. دستم رو بردم طرف شرتش تا شرتش رو در بيارم ولي نذاشت. گفتم مهسا ضد حال نزن. بذار حال كنيم قول ميدم كه بهت آسبي نزنم. گفت نه شرت رو ديگه نميذارم! گفتم مهسا ... و زوري شرتش رو از پاهاش بيرون آوردم. سريع دستش رو گذاشت رو كسش! بهش گفتم آخ كه ندا تو چقدر نجيبي . گفت نميزارم! گفتم چي رو نميزاري؟! گفت اجازه نميدم ديگه به اينجام دست بزني! زوري دستش رو كنار زدم .واي كه عجب كس تميزي داشت! مثل يك غنچه گل رز بود. پاهاش رو دراز كردم و افتادم روش اينقدر عجله داشتم كه يادم نبود لباس هاي خودم رو در بيارم. تي شرتم رو از تنم در آوردم بعد دكمه هاي شلوارم رو باز كردم و شلوارم رو به سختي كشيدم پايين آخه كيرم اينقدر بزرگ شده بود كه ديگه اچازه پايين كشيدن شلوار رو بهم نميداد ، بعد از شلوار شرتم رو در آوردم و مهسا رو به زور خوابوندم رو زمين . بهم گفت جون هر كسي كه دوست داري بلند شو سراميكا خيلي يخ هستند! گفتم عيب نداره خودم گرمت ميكنم. دوباره از بالا شروع كردم به خوردن گردن و بعد سينه تا رسيدم بالاي كس اش! از رو ندا بلند شدم و اومدم جلوي پاهاش نشستم . كمرش رو گرفتم بالا و از ساق پاش شروع كردم خوردم رفتم بالا تا رسيدم به رونش. نزديك كس اش كه رسيدم ديگه نفس مهسا بند اومد و داشت از حال ميرفت! رفتم سراغ كس اش و شروع كردم به خوردن و مك زدن يكم بد مزه بود ولي خوب اينقدر حال ميداد كه چيزي از مزه اش نمي فهميدي! انقدر كس اش رو مكيدم كه مهسا به غلط كردن افتاد و قسمم داد كه بس كنم! كمرش رو آروم گذاشتم رو زمين و خوابيدم روي مهسا و كيرم رو گذاشتم بين پاهاش و ده،
پونزده بار عقب جلو كردم. يهو مهسا دست گذاشت رو كس اش و گفت خواهش ميكنم به اينجام كاري نداشته باش! گفتم تا الان واسه خودت حال كردي حالا كه نوبت من شد! گفت خواهش ميكنم ... . مهسا رو برگردوندم و دست گذاشتم زير شكمش و بلندش كردم. لباسها رو كشيدم زير زانوهاش و خوابوندمش رو زمين . دوباره كيرم رو گذاشتم بين پاهاش و چند بار جلو عقب كردم . زياد حال نميداد واسه همين مجبورش كردم خم بشه دستاش رو بزاره رو زمين و تكيه كنه رو زانوهاش. كيرم رو گذاشتم رو سوراخ كونش و يكم فشار دادم ولي فايده نداشت چون خيلي تنگ بود. ديدم اينجوري اذيت ميشه گفتم مهسا تو كيفت كرم ، مرم پيدا نميشه گفت چرا دارم . در كيف اش رو باز كردم يه تيوپ پر داخل كيفش بود نصف بيشترش رو ماليدن سر كيرم و از پشت گذاشتم در كونش يكم فشار دادم به سختي رفت داخل ، ولي مهسا خيلي دردش گرفت از چشماش معلوم بود . همونطور كه رو زانو هاش خم شده بود شروع كردم به تلمبه زدن يك بار دو بار .... يك لحظه دچار جنون شدم وقتي به خودم اومدم ديدم مثل اينكه خيلي درد داره چون جيغ ميكشيد . گفتم مهسا جون آروم تر ما آبرو داريم ديگه داشت آبم ميامد كيرم رو در آوردم و گذاشتم لاي پاهاش ، مهسا دستش رو گذاشت رو كيرم و چسبوندش به كسش و آبش رو ريختم تو دستش .
پانویس: با سلام به 50000 نفری که داستان های قبلی من رو خوندند و بعضی ها راضی نبودند .این داستان ها هر 3 تخیلی و ساخته ی ذهن من بودند و اگر باب میل شما نبود از همه عذر خواهی می کنم و برای کسانی که در نظرات فحاشی کردند و صفات لایق خود و خانواده شان رو به من نسبت دادند تاسف می خورم.
برچسبها:
/دختر سکسی سیاوش /دلسوز۲۰ /دخترایرونی/,
تنگ گوشتی ۱۸ ساله,
جلق زدن,
ویدیو با کیفیت بالا و حجم خفن -teen anal hardcore sex
اشتراک در:
پستها (Atom)