Powered By Blogger
‏نمایش پست‌ها با برچسب /دختر سکسی سیاوش /دلسوز۲۰ /دخترایرونی/. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب /دختر سکسی سیاوش /دلسوز۲۰ /دخترایرونی/. نمایش همه پست‌ها

کیرمو میزارم لای کس ات و بالا پایین میبرم

کیرمو میزارم لای کس ات و بالا پایین میبرم
سر کیرمو میزارم سوراخ کس ات و یواش فشار میدن تا سرش بره تو اینم بگم سر کیرم بزرگ


کیر روی کوس یا کوس مالی


تعریف از خودم نباشه من جوونی سالم و مودب سر به زیر و خوش تیپ و خوش صورتم . چن سال پیش صاب خونمون قصد فروش خونشو داشت و مام چون باش قرارداد بستیم که تا خواست بفروشه تخلیه کنیم دیگه تخلیه کردیم و من و داداشم دنبال خونه گشتیم . من اصلا دوس نداشتم دیگه تو اون محله زندگی کنم چون چند باری
 دختراش بهم تیکه میپروندن و خیلی یه جوری نگام میکردن البته اینم بگم ما مال اون شهر نبودیم ولی از بخت بد من داداشم یه خونه دو کوچه پایین تر پیدا کرد و مام مجبور شدیم که بریم اونجا وقتی رفتیم اونجا مستقر شدیم تو هفته اول یه دختر بود چند باری پسر داداشم که 4 سالشه رو برد پیش خودش از همونجا متوجه شدم دختره یه چیزایی میخواد بگه . اصلا به رو خودم نیوردم یه چند هفته ای بود مرتب منو زیر نظر داشت و همین کارا رو میکرد دیگه روش باز شد . پنجره اتاق من باز میشد تو کوچه و تازه اوایل پاییز بود منم پنجره رو باز میکردم . یه چند وقتی بود که میومد زیر پنجره اتاق من و دوستاشو صدا میکرد . چند باری رفتم کنار پنجره ایستادم بهم زل می زد ولی من روم نمیشد تو چشای یه دختر غریبه نگاه کنم البته اعتماد به نفسم خیلی بالاست همین کارو چتد بار دیگه هم تکرار کرد . خونواده من معمولا بیرون زیاد میرفتن و منم باشون نمی رفتم یه روز عصر می خواستن برن بیرون یکی از دخترای همسایمون که اسمشم مهسا بود از پسر داداشم این قضیه رو شنید برامون یه کاسه خرما اورد رفتم دم در دیدم با دوستاش همه اومدن دم در درو که باز کردم خندیدن منم جدی بشون گفتم کار داشتید کاسه خرما داد به من و گفت نضریه گرفتم بردم و کاسشو اوردم بدم بش بهم زل زد منم درو بستم چند دقیقه بعدش بابااینا رفتن منم تا دم در اومدم دیدم با دوستاش دم درن خودش رفت تو ولی دوستاش موندن بیرون . بابا اینا که رفتن منم رفتم بالا لباسامودر اوردم برم حموم دیدم در میزنن با تاب و شلوارک اومدم دم در بازم همشون دم در وایسادن و یه کاسه خرما دیگه دستشون بود گفتم مارو یه بار دادید گفت اشکال نداره دو ریالیم جا افتاد کاسه رو خالی کردم که بشون بدم یکی از دوستاش موند که کاسه رو بگیره اسمش الهام بود کاسه رو دادم بش همینجور بی مقدمه گفت مهسا تو رو دوس داره نمی خوای بش شماره بدی بش . اخم کردم و درو بستم . بار اولم نبود یه دختر بدون اینکه من بگم دوسش دارم بم گفت دوستت دارم ولی این دختر یه جوری بود و وقتی نگام میکرد یه جور حریسانه نگام میرد همون شب چون میدونستن تنهام صد بار در زدن و گفتن شماره می خوان منم دیگه خسته شدم چند بار بهشون فهش دادم ولی می ترسیدم آبرومون بره تو نامه بشون گفتم باشه دیگه مزاحم نشید آبروم پیش همسایه ها میره بدتر ول بکن نبودن شماره خط اعتباریمو دادم . دیگه شرو کرد پیام دادن و زنگ زدن و دوست دارم گفتن ولی من حتی یه بارم بش نگفتم دوسش دارم چون نداشتم . خلاصه زیاد سرتونو درد نیارم خیلی اذیتم کرد و منم اصلا دیگه جوابشو ندادم یه سه ماهی شد تازه اون از همون اول به مامانشم گفته منو خیلی دوس داره منم متوجه شدم که مامانش خیلی منو تحویل میگیره گفتم شاید عادیه چون من آدم خوش رو و با همه خیلی شوخی میکردم خلاصه چند ماهی گذشت . برا خانوم خواستگار اومد و با این که باش قهر بودم ولی زنگ زد و گریه کرد و گفت من اونو اصلا نمیخوام و بش جواب منفی میدم تو رو میخوام . منم بم برخورد با عصبانیت جوابشو دادم ولی بعدش دلم براش سوخت بازم زنگ زد ولی این بار گفتم گناه داره تحویلش گرفتم و کلی دل داریش دادم ولی اون که فقط با من بودنو میخواست اصلا به حرفام گوش نمیداد باباش به زور وادارش کرد جواب مثبت بده و چند وقتی گذشت عقد کردن . بعد عقدش یه بار زنگ زد بش گفتم تا اون موقع دختر بودی ولی الان دیگه زن مردمی دیگه جوابتو نمیدم البته با خوبی گفتم اونم گفت باشه ولی هر دفه با یه خط زنگ میزد و هیچی نمیگفت خیلی اذیتم میکرد می اومد در خونه ما ، دیگه همه خونه هم بهم شک کردن ولی من اصلا به رو خودم نیووردم اینم بگم به قول داداشم من یه کم مغرور هم هستم . دیگه از دست این دختره کاس شده بودم یه روز زنگ زد گوشی رو ور داشتم گفتم آخه ادم حسابی تو الان دیگه زن
مردمی باید دلتو بدی کس دیگه نه من که با تو نسبتی ندارم تو الان دیگه یه زنی اینو میفهمی نه یه دختر ؟ بعد یواش گفت نه من زن نیستم . منم چون خبر عقدشو شنیدم ولی ندیدم ازش پرسیدم مگه عقد نکردی ؟ گفت آره . گفتم خب الان از نظر قانونی یه زنی نه دختر . بازم گفت نه من عقد کردم ولی زن نیستم دخترم . اصلا گیج شدم . گفت میفهمی چی میگم ؟ منظورشو متوجه شدم ولی خیلی خجالت میکشیدم یه نیم ساعتی هرچی پیام میداد جواب نمیدادم بعدش با خودم گفتم اون زنه باید حیا کنه تو خجالت میکشی ؟ پرسیدم منظورت از این حرفا چیه گفت من هنوز پردم سالمه پاره نیست اینم یعنی هنوز دوشیزم . گفتم آره فهمیدم . پرسید اینا رو از کجا میدونی ؟ گفتم تو دانشگاه استاد تنظیم خانواده برامون گفت . پرسید دیگه چی گفت ؟ بدم اومد گفتم به تو چه . تا الان فکر میکردم که اون منو برا خودم میخواد بعد فکرم عوض شد . یه چند ماهی تلفنمو به بهونه اینکه گمش کردم خاموش کردم آخه خیلی مزاحم میشد منم با این اعتقاداتی که داشتم اصلا دیگه دوس نداشتم چشمم بش بخوره گذشتو اواخر تابستون عروسیش شد برا مام نامه فرستاد و از منم خواست که برم عروسیش ولی من با این حرف که باش رابطه ندارم و برام مهم نیست گفتم نمیام . با اینکه عروسی کرد و به قول خودش که میگفت هنوز دخترم دیگه زن شده بود منم خیالم راحت شده بود همون خونه رو بازم برا یه سال دیگه تمدید کردیم چون مجبور بودیم تا آخر ترم تو اون شهر بمونیم و دیگه با خودم میگفتم دیگه این دختر دست از سر ما برداشت ولی اصلا اون جوری که خیال میکردم نبود اون بازم از پشت درشون منو می پایید یه روز دیدم یه شماره ناشناس چنتا پیام عاشقانه برام فرستاد و اخر همه نوشت دوستت دارم . کنار خونه ی مهسا اینا یه همسایه داشتن که یه دختر داشت منم ازش خیلی خوشم اومد و مهسام چندبار گفت مریم همون دختر همسایه ، از رابطه من با مهسا خبر داره ولی اینم میدونه که من مهسا رو اصلا دوس ندارم و فقط دارم تحملش میکنم و اونم میدونه یه علاقه ای بش دارم و هر وقت منو میدید با ناز سلام میکرد و منم با عشق جوابشو میدادم و من بدبخت فکر میکردم اون شماره منو از مهسا گرفت و برام پیام میده . تو پیاماش گفت اول اسمم ... م .... منم با خودم گفتم مهسا که عروسی کرد حتما مریمه . خیلی تحویلش گرفتم

ازش خواستم خودشو کامل معرفی کنه . گفت قول میدی ناراحت نشی منم قول دادم گفت مهسام . انگار یه سطل آب سرد ریختن تو سرم . گفتم اخه زن خوب چرا اذیت میکنی مگه عروسی نکردی مگه یه ماه نیست از عروسیت گذشت ؟ گفت آره ولی من بازم زن نیستم نذاشتم شوهرم پردمو پاره کنه میخوام اونی که دوس دارم این کارو بکنه . خیلی بدم اومد و عصبانی شدم و گفتم مگه منو برا این کارا می خوای گفت نه برا همیشه کنارم موندن می خوامت . گفتم خب تو مگه شوهر نداری گفت اونو ولش کن . با این اعتقادی که داشتم هر روز بیشتر رو فکرم راه میرفت و اعتقادمو کم تر میکردم همش با خودم میگتم این زنه شیطونه و منو داره امتحان میکنه زنگ زدم به مامانش گفتم جلوشو بگیر . گفت دختر من خیلی تو رو دوست داره ولش نکن وگر نه خودشو میکشه . البته مهسام چند بار اینو به خودمم گفت منم چون می خواستم عامل مرگ یکی نباشم باش خوش رفتاری میکردم . ولی این بار قید همه چیزو زدم و کلی فهش و ناسزا بارش کردم آخه خیلی اذیت میکرد و دیگه ازش خبری نشد ولی خیلی اعصابمو تو این یه سال داغون کرد که حتی قرص اعصاب مصرف میکردم البته تقصیر خودمم بود خیلی میترسیدم آبروم هم پیش خدا و خم پیش همه بره . قبل از امتحانا بازم شرو کرد به پیام دادن ترمهای گذشته موقع امتحانا انقد مزاحم شد که باعث شد که چنتا از درسامو افتادم بش گفتم بذار امتحانامو بدم بعد قول میدم بات دوس بشم برا همیشه . خیلی قربون صدقم رفت و یه ساعت شد بازم پیام داد و کلی چیز عاشقانه برام نوشت و بعد گفت وای ببخشید اشتباهی برا تو فرستادم و هر روز از این پیاما زیاد میفرستاد . متوجه شدم این اصلا میخواد حال منو بگیره چون همش شب امتحانام یه موضوع جدید پیش می اورد با این که بش میگفتم فردا امتحان دارم ولی بدتر میکرد . قید امتحانا رو زدم و با خودم گفتم یه حال اساسی ازش بگیرم و شرو کردم به پیام عاشقانه براش فرستادن و دوستت دارم گفتن خودشم تعجب کرد گفت تو که از من بدت می اومد چطور منو دوس داری گفتم دارم دیگه و بحثو عوض کردم شرو کردم به احساستی کردنش و با خدام قهر کردم که چرا کمکم نکرد که دیگه اون شرشو بکنه و هرکی هم دیگه با خدا قهر کرد و باش نبود دیگه غرق گناه میشد . باش قرار میذاشتم و میدیدمش خودشم باورش نمی شد که این منم و چند باریم رفتم خونشون البته تو پارکینگشون . شرو کردم به مخ زدنش الان دیگه چون رفتار من مثل قبل نبود حتی زور بام دست میداد تا لب گرفتن و بقل کردنش خیلی راحت بود چون خودش از خداش بود . دیگه بام راحت شده بود یه بار به زور اوردمش خونه و کلی با هم لب گرفتیم و بقلش کردم البته تا چشمم بش افتاد ا زنگاه حوس آلود که نگاش میکردم کیرم سیخ سیخ شده بود . وقتی بقلش میکردم کمرشو عقب میکشید اون روز فقط موفق شدم که سینه هاشو دربیارم و ازشون بخورم ولی دیگه روم نشد شلوارشو در بیارم چند باریم روش خوابیدم و لی نذاشت رو کسش بخوابم از شانس ما مامانشم که از این موضو با خبر بود زنگ زد بش گفت بابات میدونه اومدی خونه خودشون زود بیا که اگه نباشی بد میشه و رفت ولی قول داد هفته دیگه که اومد خونه باباش اینجام بیشتر بمونه . ما رو تو کف گذاشت و رفت البته زیادم مالی نبود ولی ما که بار اولمون یود تو کفش موندیم . برا هفته آینده کلی نقشه ریختم . با اس ام اس انقد با احساس باش رفتار کردم که قول داد حتما کنارم لخت لخت بخوابه ولی بازم پشیمون شد گفت شرتمو نمیکنم منم گفتم اشکال نداره از خرس مو کندنم غنیمته یه روز بابا اینا قرار بود با خونواده عمو برن بیرون البته برن خونه عمو بعد برن بگردن منم طبق معمول گفتم نمیام البته این بار با برنامه ای کاملا حساب شده خلاصه بابا اینا رو همون شب فرستادم که برن شب خونه عمو که یه شهر دیگه بود و شب اونجا بخوابن . رفتن و منم فقط فکر فکر فردا بودم که مهسا قرار بود بیاد خونه . رفتم و کلی برا فردا خرید کردم و چنتا فیلم سکسی هم از یکی از بچه ها گرفتم اون ناکس هم متوجه شد من مهمون دارم گیر داد که منم میام تا بزور گولش زدم نه بابا مهمون کجا بود برا خودم میخوام . تازه خبرش کامپیوترم اصلا فیلما رو نخوند . شب رفتم حموم و کلی خودمو آراسته کردم انصافا خیلی هم توپ شدم که اگه میخواستم تا صب میشد صد تا رو بیاری سیخ بزنی . ولی خدایش من اهل این حرفا نبودم انقدرم از این زنه نفرت و حس انتقام داشتم فقط به فکر انتقام گرفتن ازش بودم . خلاصه بگم فردا ظهر شد و طرفم قرار بود بیاد . زنگ زد گفت من خونه بابامم کسی پیشته ؟ گفتم نه . گفت مامانمم میدونه . گفتم بیا اشکال نداره . رفتم درو باز کردم و اومدم از پنجره نگاه میکردم که یه وقت کسی نبینه آبرومون بره . کسی نبود اومد تو منم رفتم پایین و پشت درو زدم که اگه بابااینا بدون هماهنگی اومدن نرسن سرمون مهسام ترسیده بود . بردمش بالا سر پا چادرشو نکند کلی همو بقل کردیم و حدود 20 دقیقه از هم لب میگرفتیم . انقد لبامو خورد که بعضی وقتا زبونمو گاز میزد بردم نشونمش گفتم یه چیز بیارم بخوری ولی انقد کیرم سیخ شد که اصلا نشد بلند شدم بازم نشته از هم لب گرفتیم و دلو زدم به دریا بلند شدم رفتم تو آشپزخونه ولی اونم کیرمو از زیر شلوارکی که پام بود قشنگ دید یه شیرینی و شربتی اوردم با هم خوردیم بازم شرو کردیم لب گرفتن . هوا یه ذره سرد بود بخاری رو زیاد کردم و بازم کلی از هم لب گرفتیم بش گفتم راحت باش گفت راحتم روسریشو کندم گفتم اینجوری میگم .بش گفتم میخوام یه کم از اون تپل مپولات بخورم خندید ولی کاری نکرد . لب گذاشتم رو لباش و خوابوندمش و خودمم خوابیدم روش و دکمه های مانتوشو باز کردم گفت بذار خودم باز کنم اون وقت برا خودت هی بخورشون تا سیر بشی . تا اون باز کرد منم پیرهنمو در اوردم که خجالت نکشه و مساوی بشیم بعد یه کم ازشون خوردم ولی زیاد خوشم نیومد . خوابیدم روش و اونم هی منو ماچ میکرد . بلند شدم گفتم تو ضعیف تری بخواب رو من که من خستت نکنم یه کم خوابید دیدم داره نفس نفس میزنه فهمیدم خیلی داره حال میکنه . بش گفتم مهسا شلوارتو نمیکنی گفت نه . گفتم مگه قول ندادی . اولش خیلی ناز اومد ولی من دیگه کاریش نداشتم فقط اون بوس میکرد ولی تا بی محلی منو دید گفت باشه . من چشامو بستم اونم کند گفت باز کن. وووووووووای عجب رونای سفیدی منم زود شلوارمو کندم ولی من که انقد پوستم سفید بود پیش رون های اون مثل پشمالوها بودم . من خوابیدم و اونم خوابید روم ولی اون خیلی با من حال میکرد . مرتب منو میبویسد منم بوسش میکردم اولش میترسیدم ناراحت بشه یواش دست بردم رو باسنش و هی از رو شرت مالوندمش ولی دیدم نه تازه خوششم اومد هی یواش یواش می مالوندمش اونم خودشو رو کیر من می مالوند ولی خیلی گرم شده بود . بش گفتم حالا شرتتو بکن . گفت نه نمیکنم . منم گذاشتمش کنار و از رو خودم برداشتمش گفتم این تو بودی که گفتی عاشقتم . اون اولا که من اصلا قصد نداشتم اصلا باش دوس بشم همش سکسی حرف میزد بارها بهم رسوند که دوس دارم مال تو بشم و خودمو تقدیم تو بکنم ولی الان که من لوسش کردم گفت بسه دیگه شرتمو نمیکنم . یه چند دقیقه ای باش حرف نزدم هر چی فکر کردم فایده نداشت این بار من رفتم روش . تا خوابیدم روش خودش پاشو باز میکرد کیرم از زیر دوتا شرت که یکیش مال اون بود یکیش مال من داغی کسشو حس میکرد من زیاد باش حال نکردم نه با لباش نه با سینه هاش و نه با بدنش ولی خواستم اون حال اساسی رو ازش بگیرم . هی رو شرتی به هم می مالوندیم . من دست زیر شرتش بردم و کونشو با انگشتام می مالوندم ولی اون کونی حاضر نشد شرتشو بکنه و یه چند دقیقه ای می مالوندمش ولی انصافا اون خیلی حال میکرد . با خودم گفتم پس من چی ؟ خواستم شرتشو بکنم یه باره خودشو جم کرد و مانع شد منم یه زوری زدم ولی فایده نداشت این بار دیگه از روش رفتم کنار و هیچی نگفتم . با خودم یه کم فکر کردم گفتم باید رو احساساتش راه برم . من نقش بازی کردنو خیلی خوب بازی میکردم قبلا هم تو چندتا نمایش و تاتر مقام اوردم . خودمو زدم به گریه و چنتا قطر اشک الکی ریختم . خیلی ناراخت شد گفت چته . بش گفتم دلم برا خودم میسوزه و از این جور چیزا . یه چند بار ماچم کرد و ازم لب گرفت و ازم خواست برم روش تا رفتم خودش تابلو پاشو وا کرد و منم از رو شرت مالوندمش خودش از خداش بود که بکنه چون چندبار صداش در اومد خیلی حال میکرد منم کیرم تمام گرمای کس تنگشو احساس میکرد خیلی آه آه میکرد . گفتم مهسا وقتشه دیگه این بار خودش شرتشو کند منم کندم دیگه انقد عجله کردم که اصلا چشمم به کسش نیفتاد تا خوابیدم روش اصلا چیزی نگفت منم دیگه تف نزدم رو کلاهک هسته ای ولی کس مهسا هم داغ داغ بود هم خیس خیس . پاشو باز کرد و منم یواش حل دادم توش . مهسا سنی نداشت 18سالش بود ولی دور کسش موداشت الته ندیدم با کیرم احساس کردم . سوراخش خیلی تنگ بود منم یواش حل دادم تو یه درد کوچیک احساس کرد و منم خیلی ملایم می رفتم و میومدم اونم سفت منو بقل کرد و از هم لب میگرفتیم انقدر قبلش به هم ور رفتیم که من خیلی زود آبم اوم و ریختمش توش ولی انقدر اومد که با این که هنوز تا آخر تو بود از کنارش بیرونم میومد و همینجور گذاشتمش تو و بی حال خوابیدم روش تا کیرم خودش یواش یواش خابید اومد بیرون ولی شاید به اندازه یه لیوان آب داشت که تا بیرون اومد با اینکه مهسا کلی شو با دسمال پاک کرد ولی هی از تو کسش آب میومد که رو تشک زیر پامونم ریخته شد . بعد مهسا سریع به بهونه دست شویی رفت دستشویی ولی من مطمعنم دستشویی نداشت یه کار کرد که من آخرش متوجه نشدم . مهسا دومین دوست دخترم بود البته اولیش هم مث مهسا زیاد پابرجا نبود و منم یه دوست مذهبی و با ایمان و خوب میخواستم که با او قط رابطه کردم و بعد این قضیه مهسا پیش اومد . مهسا اولین دختری بود که من باش قرار گذاشتم ببینمش ، اولین دختر غریبه بود که با من دست داد ، اولین دختری بود که با هم بوس بازی کردیم ، اولین دختری بود که من بدنشو دیدم و اولین دختری بود که من باش رابطه سکسی داشتم . من برا خودم اعتقادایی داشتم به خدا و پیغمبر . اعتقاد داشتم که اگه پاک باشم خدایی عادل هست که یه زن پاک و نجیب بهم میده ولی حیف !!!!!!!! قبل از این کار همش میگفتم یه خاطر اینکه یه حال اساسی ازش بگیرم این کارو میکنم ولی الان اعتراف میکنم اون خیلی حال کرد و این من بودم که یه حال اساسی ازم گرفته شد از این واقعیت حدود یه سال میگذره ولی هر روز عذابش برام بیشتر و بیشتر میشه چون گناه به این بزرگی انجام دادم و قدر پاکی خودمو ندونستم اون هنوزم مزاحمم میشه ولی من هم توبه کردم و هم خدا رو قسم دادم که کمکم کنه دیگه این چنین گرفتار شیطان نشم و چند وقتیه که ازش خبری نیست ولی من قسم خوردم که اگه یه بار دیگه مزاحم شد به باباش بگم آخه شمارشو دارم.
نوشته: مهندس

خانم جنده با فیلم سکسی








یه جنده حرفه ای فوق العاده خوشگل و عالی
سايت سکسی ايرانی, فيلم سکسی, عکس سکسی, داستان سکسی
 

اسم من کامران 30 سالمه و مجردی زندگی می کنم. چند ماه پیش به صورت اتفاقی تو خیابون یکی از دخترای خوشگل دوران دانشگاه رو دیدم. اسمش نرگسه و یادمه اون وقتا خیلی از پسرای دانشگاه تو کفش بودن چون تیپ و قیافه ی سکسی داشت. چون بعد 6-7 سال می دیدمش سلام و احوال پرسی نسبتا گرمی با هم داشتیم و از وضعیت کار و زندگی همدیگه پرسیدیم و نرگس گفت یک ازدواج ناموفق داشته. اینو که گفت قند تو دلم آب شد و پیش خودم گفتم حتما باید بکنمش. چند دقیقه ای صحبت هامون طول کشید و نهایتا با رد و بدل کردن شماره از هم جدا شدیم. در حالیکه همش تو فکر این بودم که چطور میتونم یه سکس توپ با نرگس داشته باشم.

شب بعدش یه اس ام اس براش فرستادم که اونم فورا جواب داد خلاصه ارتباط ما اینطوری شروع شد و خیلی سریعتر از چیزی که فکر می کردم بعد از چند روز صحبتمون به سکس رسید. منم از فرصت استقاده کردم و دعوتش کردم به خونه خودم اما اون گفت خسته است و به یه مسافرت احتیاج داره. اینطوری شد که تصمیم گرفتیم یک هفته با هم بریم آنتالیا.
تیرماه امسال(91) یه تور ثبت نام کردیم و رفتیم انتالیا. توی این مدت حتی یه لب هم ازش نگرفته بودم و خیلی تو کفش بودم. واسه همین تا پامون به هتل رسید و رفتیم تو اتاق مثل قحطی زده ها افتادم به جونش. نردیک به نیم ساعت لباشو می خوردم اونم کاملا همراهی می کرد و خودشو ول کرده بود تو بغلم. همزمان با یه دست سینه هاشو می مالیدم و دست دیگم رو کونش بود. کیرم حسابی شق شده بود و داشت شلوارمو پاره می کرد اما نمی خواستم سریع کارو تموم کنم. بردمش رو تخت و بلوزش رو درآوردم(اینم بگم که نرگس توی فرودگاه آنتالیا لباسشو عوض کرد یه بلوز شلوار خوشگل تنش کرد) وای که چه سینه های خوش فرمی داشت.


 نه زیاد بزرگ و نه کوچیک. کاملا اندازه دستم بود. همونطور از روی سوتین شروع کردم به خوردن و بعد کشیدمشون بیرون. داشتم سیته هاشو میک میزدم و اونم کم کم ناله هاش شروع شده بود. دستشو کرده بود تو موی سرم و اونها رو می کشید. دوباره رفتم سراغ لبهاش. زبونم رو می کردم تو دهنش و اونم یواش گاز می گرفت. تو همین حین دستشو انداخت دور کمرم و لباسمو دراورد. کاملا روش قرار گرفته بودم و همزمان با لب گرفتن کیرم رو از رو شلوار به کسش می مالیدم هر دو تامون داغ شده بودیم و آه و ناله نرگس اتاق رو پر کرده بود که دیدم بدنش به لرزه افتاد و ارضا شد. چند دقیقه آروم به خوردن لب و سینه هاش ادامه دادم تا دوباره سرحال اومد. این بار رفتم سراغ کسش با کمک خودش شلوارشو کشیدم پایین. یه شرت مشکی توری پاش بود که حسابی خیس شده بود اونم کشیدم پایین و سرمو بردم لای پاهاش. شروع کردم به لیس زدن. وای که چه کس خوشگل و خوشمزه ای داشت. تمام اب کسشو خوردم. دهنم لزج شده بود و داشتم حسابی حال می کردم. اونم دوباره ناله های شهوانیش شروع شده بود. از شدت شق درد تخمام داشت می ترکید که نرگس بهم گفت بخواب نوبت منه. به پشت خوابیدم و اونم اومد روم. دستشو کرد تو شلوارم و کیرمو گرفت یه کم که باهاش ور رفت گفتم زود باش دارم میمیرم. اونم شلوارمو کشید پایین و کیرم رو گرفت تو دستش یه کم باهاش بازی کرد و بعد کردش تو دهنش.





خیلی حرفه ای داشت برام ساک میزد. توی آسمونا پرواز می کردم. حدود 4-5 دقیقه کیرم رو خورد که بهش گفتم بسه میخوام بکنمت. اونم گفت همینطوری بخواب خودم میخام بزارمش تو کسم. اینو گفت و بعد رو کیرم نشست. سر کیرمو گذاشت در کسش و با یه تکون هلش داد تو. کسش خیلی داغ بود. یکم وایستاد و بعد شروع کرد بالا پایین کردن رو کیر من. منم داشتم سینه هاشو میمالیدم و بعضی وقتا دستمو می کردم لای کونش. از شدت لذت داشتم میمردم که احساس کردم آبم داره میاد. سریع خوابوندمش رو تخت و اینبار خودم شروع کردم تلمبه زدن. بدن هر دوتامون خیس عرق شده بود و به نفس نفس زدن افتاده بودم که آبم با فشار اومد. تمام ابمو ریختم تو کسش. افتادم روش. نای بلند شدن نداشتم. بعد از چند دقیقه که حالم جا اومد یادم افتاد که نرگس ارضا نشده. آب کیرمو از تو کسش پاک کردم و دوباره چند دقیقه کسشو خوردم تا اونم مجددا ارضا شد. بعدش کلی همدیگه رو بوسیدیم و رفتیم دوش گرفتن. تو مدت یک هفته ای که اونجا بودیم بارها با هم سکس داشتیم و واقعا همش لذت بخش بود.
امیدوارم خوشتون اومده باشه..

نوشته: کامران

فلیم سکسی ایرانی



عکس سوراخ کون شهوتی +عکس کون Amateur Ass



مرکز ویدئوها,کلیپ سکسی مجانی ایرانی و عربی وخارجی فارسی زبان میباشد
موفق باشيد
سياوش

 براي دريافت عکس ها فيلم ها و داستان هاي جديد به آدرس  مراجعه کنيد.
کلکسیون عکس کون و کپل

 خوشگل خوش اندام وکس طلايي

ادامه مطلب را حتما ببینید

عکس سوراخ کون شهوتی
دختر چینی س ک س چه کون سفیدی داره بچه ها
عکس کون جالب و دیدنی زیبا در ادامه مطلب

عکس لو رفته

عکس کون های زیبا و گرد و قنبلی

خوشگله چه سينهايي دار1

عکس لختی

عکس کون سفید و بزرگ


عکس کلیپ خفن دختران خوشگل و نازی ایرانی و خارجی.

دیدنی،عکس  کون جالب،عکس دیدنی،عکس باور نکردنی،عکس زیبا،عکس عکس دختران

عکس کون از زیر شورت.

 بینی و خوش فرم

دختر خوش هیکل و خیلی زیبا به این میگن !!! کون


عکس دختران سکسی ، عکس خفن، عکس کون، عکس کس، عکس کیر، عکس پستونک، کوس سفید ،. عکس دختران سکسی ، عکس خفن، عکس کون، عکس کس، عکس کیر، ...

بهترین فیلم سكسی مقعدی ( كون كردن )3gp +فیلم خانگی سکسی

تا بحال عاشق شده اید؟ احساس کرده اید که خوشبخت ترین و شاد ترین انسان  روی زمین و تنها عاشق واقعی دنیا هستید؟ هیجان جسمی و روحی عشق فراموش شدنی  نیست. ولی به قول ادگار آلن پو نویسنده آمریکایی هیچ هیجان شدیدی  نمی تواند ماندگار باشد. بدن توان تحمل این همه هیجان را ندارد. عشق هیجانی هم به همان صورت  نمی ماند و تغییر حالت می دهد.
هر عکس سکسی که دلت بخواد داخلش هست
مرکز مشاوره سکسی همینجاست .... کلیپ انلاین سکسی کون کردن یه دختر سکسی ب
کلیپ انلاین سکسی
 کون داره

download
لینک دانلود کلیپ گاییدن یک کون عربی
 ,3gp



کونش تا دلتون بخواد گنده بود یکم خودش کیرمو لیس زد بعد گذاشتم روی کونش یه فشار کوچولو

یه دختر با قد ۱۶۵ صورت سفید چشم و ابرو مشکی سینه های گرد و سفت که فکر کنم سایر 120
نی نی های تپلوی کون کپل و ناز و سفید و بلور کون

سکس ضربدری یا <<سکس زوجها با هم>> سکسی هست که نوع جدید آن در ایران به صورت فراگیر در حال گسترش هست.در این نوع سکس زوجها با آمادگی کامل و درک شرایط هم دست به این نوی سکس میزنند.
تفاوت این نوع سکس با سکسهای دیگر در این است که در این نوع سکس زن و مرد که از سکس یکنواخت با هم خسته می شوند بر خلاف سابق با رضایت هم دنبال زن ومرد دیگری هستند که با آنها و به صورت ضربدری سکس کنند.
این نوع سکس باعث می شود که آقا یا خانم دور از چشم هم به انجام دادن سکس با افراد دیگر راغب نشوند و سکس با اطلاع هم و پیش هم صورت بگیرد

کلیپ ایرانی سکسی با پستونهای ناز

مرکز دانلود کلیپ سکسی ایرانی و عکس سکسی دختران بهترین سایت مجانی و اسان سکسی فارسی زبان میباشد

موفق باشيد سياوش

عکس سکسی یک جنده خوشگل کون گنده .تلمبه زدن !!!!

دانشمندان «خودارضایی» را برای زن و مرد بی‌ضرر و حتی مفید می دانند """

کلیپ انلاین سکسی  کون کردن یه دختر سکسی با پستونهای ناز اون عکس این دختر سکس 

لینک دانلود

مرکز دانلود کلیپ سکسی ایرانی

عکس کوس و کون کردن,داستان سکسی 1/Erotic stories

مرکز دانلود کلیپ سکسی ایرانی و عکس سکسی دختران ایرانی عربی واسیای و غربی و دختران بلوند بهترین سایت مجانی و اسان سکسی فارسی زبان میباشد موفق باشيد سياوشhttp://iranpress3gp.blogspot.com /





جنده


سیاوش /دلسوز۲۰
کون کردن
جنده
 کوس و کون 



داستان سکسی 1/Erotic stories 


سرم درد می کرد کنار خیابان چند لحظه ایستادم زل زدم به یک درخت عجیب داشتم شاخه های به هم بافته اش را دنبال می کردم که چشمم افتاد به پنجره ای باز دورش سفید بود و داخلش تاریک ،یه لحظه صدایی از روی درخت مرا برگرداند گربه ای شاخه به شاخه به طرف دیوار میرفت. صدای بوق اتومبیلی مرا به خود آورد تکانی به خودم دادم و به درخت دیگری تکیه دادم خاطرات صبح آن روز را مروری کردم : دوستم ؛ اکبر آدرس و تلفن یک زن اهل حال به نام ستاره را به من داده بود و شدیدا به من تاکید کرد که نامی از او نبرم و خود را دوست محسن معرفی کنم


هر چه از او دلیلش را پرسیدم جواب قانع کننده ای نشنیدم . دو روز قبل با همین شماره تلفن تماس گرفتم خانمی اندکی پرخاشگر پاسخ داد ولی با چند کلمه صحبت و پس از شنیدن نام محسن همچون آبی بر آتش آرام شد و با لطافت زنانه جالبی مرا به منزل دعوت نمود قرار را من برای صبح جمعه یعنی صبح امروز تعیین کردم ستاره نیز با کمی تعجب از ساعت قرار پذیرفت . صبح امروز طبق عادت مالوف ساعت 7 بر خواستم با اندکی کندی خود را آماده نمودم بعد از نیم ساعت آماده حرکت بودم ، نگاهی به نقشه تهران انداختم آدرس ستاره نزدیک یکی از ایستگاههای مترو بود من هم با صد تومان کرایه می توانستم خود را به مترو برسانم فکری از ذهنم گذشت و با اینکه از رانندگی در خیابانهای خلوت صبح جمعه تهران لذت می برم تصمیم گرفتم با مترو بروم .من در شرق تهران ساکنم و ایستگاههای شرق تهران چند ماه بیشتر نیست که راه اندازی شده ولی واقعا کار راه انداز است. تقریبا نزدیک ساعت 9 صبح خود را به نزدیک خانه ستاره رساندم و قدم هایم را کمی آرامتر کردم تا کمی وقت بگذرد ، کوچه خلوت و آرامی را پیمودم تا به پلاک 73 رسیدم یک آپارتمان شمالی پنج طبقه بود با ورودی بزرگی برای پارکینگ و حیات . تعداد واحد ها را نتوانستم حدس بزنم نگاهی به زنگ اپارتمان انداختم و واحد 12 را یافتم زنگی زدم و منتظر ماندم هیچ صدایی به غیر از صدای نفس های خود نشنیدم .چند ثانیه بعد دوباره زنگ را نگه داشتم اینبار بالاخره جواب شنیدم همان صدای آشنا بود ولی معلوم بود که هنوز در خواب است خود را معرفی کردم و درب باز شد . از زود آمدن پشیمان شدم ولی دیگر گذشته بود . وارد شدم خود را به پله ها رساندم مواقعی که در فکر باشم تعداد پله ها را می شمارم شروع به شمردن کردم دقیقا 39 پله بالا آمدم با پله ای که در کوچه بالا آمدم شد چهل پله درب نیمه بازی را دیدم و با خواندن شماره واحد به سمت آن آمدم از گوشه در ستاره زیبایی را دیدم که هنوز مست خواب بود ، زلفان پریشان گوشه ای از روی ستاره را پوشانده بود ،قد نسبتا بلند و اندام کشیده و چشمان نافذ تصویر اولیه من از این ستاره بود. سلام بفرمایین داخل وارد شدم و کفش از پا کندم منظور من از صبح ساعت ده یازده بود حالا اگه اجازه بدین من چند دقیقه ای بخوابم خواهش میکنم به سمت اتاق خواب رفت و درب را نیمه باز گزارد و من هم درب اصلی را بستم. من از تعجب داشتم شاخ در می آوردم که چطور این زن یک مرد غریبه را که جمعا بیست کلمه هم با او صحبت نکرده به این راحتی به خانه راه داده و خود می خوابد. آپارتمان نسبتا بزرگی بود ولی تک خوابه ، یک دست مبل ساده زینت اصلی آن بود به سمت آشپزخانه رفتم تا آبی بخورم ولی طبق معمول حس کنجکاوی نیز محرک من بود تا بتوانم تصویر دقیقتری از خصوصیات این زن در ذهن ترسیم کنم چند ظرف نشسته و شام دیشب بیشتر توجه مرا به خود معطوف کرد . به نظرم آمد که ستاره شب گذشته تنها نبوده ولی نتوانستم مطمئن شوم .ضبط صوت کوچکی نظرم را به خود جلب کرد آن را روشن کردم ترانه ای قدیمی از گلپا داخل ضبط بود ، صدای آن را کم کردم و روی صندلی نشستم و منتظر ماندم . باصدای زنگ ساعت به خود آمدم ، صدای زنگ از اتاق خواب بود . ضبط را خاموش کردم و از آشپز خانه بیرون آمدم .روی مبل نشستم و گوش فرا دادم صدای زنگ قطع شد و ستاره با همان شمایل قبلی به آرامی بیرون آمد ، سلامی داد و به سمت دستشویی رفت ، بلند شدم و سری تکان دادم و با لبخندی پاسخ گرفتم 50 % مصنوعی بود ولی میتوانستی از این روی ؛ لبخند واقعی هم ببینی . بلند شدم وبا چند قدم چرخش به سمت دستشویی رفتم ، در آینه دوباره روی ستاره را دیدم و دست بر شانه او نهادم ، ستاره برگشت ولی چیزی نگفت ؛ یاد صحنه ی از فیلم با چشمانم تمام بسته کوبریک افتادم همانجا که تام کروز را در آینه می بینیم که نیکول برهنه را در آغوش می گیرد با این تفاوت که ما هر دو لباس داشتیم و بلوز صورتی و دامن سرمه ای ستاره هنوز مانعی به بلندی دیوار برلین بود که هنوز آماده شکستنش نبودیم. از صبحانه خوردنش فقط اینو بگم که او خورد و من نگاه کردم…… رنگ و روی تازه قوام گرفته ستاره هم اندک اندک مرا به حرکت و تقلا واداشت، آرام آرام جنب و جوشی در قلب ثانی آغاز شد و سهم خواهی او هم شروع شد . -: از محسن چه خبر؟ پیش خودم گفتم محسن کیلو چنده بابا ولی ناگاه یاد باز شدن مچ تام کروز در آن خانه کذایی افتادم و سریع جواب دادم : چند روزیه ندیدمش خوب کجا راحت تری اینجا یا اتاق خواب جواب داد :مهمان تویی اینو باید تو بگی برای من که فرقی نمیکرد ولی خوب میخواستم اتاق خوابم ببینم ،سمتش رفتم و با یه بوس کوچک از روی پیشونی و بین موها تو یه لحظه از زمین کندمش و مثل عروسک بغلش کردم . خندید و مثل اینکه از این شروع ناگهانی بدش نیومد به سمت اتاق خواب بردمش ، سایش موهاش به چهار چوب در رو حس کردم . آرام روی تخت گذاشتمش و دکمه های بلوزشو به نرمی باز کردم تماس انگشتهام با سینه نرمش پیش لرزه های لحظاتی خوش را نوید میداد لرزه های که هر کدام مثل تلمبه ای عمل می کرد. دستهاش و از آستین کشیم بیرون و پیراهن خودمم در آوردم ولی خیلی سریعتر از آنچه که برای ستاره باز کردم ، و رفتم رو تخت؛ یه دستم زیر سوتین بود و اون یکی زیر بدن ستاره لبم رو برای گونه های سرخش جمع کردم و سوتین و بیرون کشیدم یه دست ستاره هم داشت پشت منو نوازش میداد. آنقدر محو ستاره بودم که فراموش کردم قراره فضولی هم بکنم. با لبم گونه اش رو تر کردم و آرام پایین آمدم تا به سینه ها رسیدم ، گوشم و روسینه گذاشتم ضربان قلبش منو یه تکون دیگه داد ناخود آگاه شروع به شمردن ضربان قلب اون کردم چشمم هم داشت دنبال عقربه های ثانیه شمار میگشت نهیبی از قلب ثانی مرا به خود آورد که بابا ضربان قلبشو می خوای چیکار مرا در یاب. با یک دست کمر بند شلوار رو شل کردم و بالاخره یار عزیز در خانه غریب از بند رها شد. ستاره هم می خواست شورت و دامن و باهم در بیاره که من انگشتشو از بند شورت جدا کردم و بااشاره متوجهش کردم که شورتش سهم منه . دامنشو در آورد و با یک نگاه به یار آزاد شده من یک مثنوی باهاش صحبت کرد ، البته من زبون اون دو تا رو متوجه نشدم. رونهای سفید و نرمش پذیرایی از چشمه حیات و آغاز کرد و منم با دستم از روی شورت دنبال خانه جدید اون(چشمه حیات) می گشتم . ستاره هم تکونهایی به خودش می داد که نشان از تقلای جنسی اش بود مایع لزج و نرمی از دو طرف سرازیر بود ، انگشت هامو به زیر شورت بردم نیم جویی مو داشت ، انگشت کوچیکم جواز ورود گرفت و رفت تا پیش قراول باشه . سرم و به پایین خم کردم و سینه هاش رو رها کردم نگاهی به شورت سبزش انداختم کمی تنگ بود پاهشو بلند کردمو با کشیدن انگشتام به شیار پشتی شورت درش آوردم . و ستاره را روبرو (face to face)در آغوش گرفتم ، چشمه حیات هم بر در غار زندگانی منتظر اذن دخول بود . …..: کاندوم داری؟ با انگشت اشاره کشوی زیرین دراور را نشان داد از تخت پایین پریدم و کشو را باز کردم ،چهار تا کاندوم از سه مارک مختلف آنجا بود به نظر جا مانده بودن. من از کاندوم و انواعش سر در نمیارم یکی رو برداشتم ؛ هنگام برگشتن ناگاه چشمم افتاد به یک داد نامه چند برگی روی میز . فقط توانستم موضوع دادخواست رو بخوانم ، خیانت در امانت . برگشتم و خواستم کاندوم رو دست ستاره بدم ولی بایک نگاه عدم تمایلش را نشان داد کار خودم بود کشیدم سر جاشو برگشتم جای قبلی به ادامه حال خودمان .ستاره با دستش نشونه رو میزون کرد و منم پله پله فرو کردم تو و بالاخره رسیدم به اصل مطلب. یواش یواش ناله های آروم ستاره هم شروع شد و من هم با حرکات نرم بدنم و با حفظ بیشترین تماس در حال طولانی تر کردن این لذت غیر قابل وصف بودم. تجربه زیادی در سکس ندارم ولی این یه کارو خوب بلدم . ستاره هم داشت با من پیش می اومد پا به پا ، حرکت نرم سینه هاش رو سینه من وقتی که دستم هم حرکات باسنش و کنترل می کرد واقعا هر کسی رو مثل من رو به عالم هپروت می برد. یکی از جالب ترین بخش های این جریان طبیعی از نظر من اینه که بدون یک کلمه حرف میتونی تمام منظورت رو به طرف مقابل برسونی یعنی با هر حرکت و اشاره و نگاهی کلی پالس رفتاری با شریکت رد و بدل میکنی ، که این کارها رو باهیچ کلمه و جمله ای نمیشه انجام داد . پس از دقایقی که به نظر ساعت ها گذشت من و اون به اوج نزدیک شدیم من زود تر اونم بلا فاصله بعد از من لرزه ای به خود داد و آرام گرفت. هر دو آرام آرام از هم فاصله گرفتیم و دراز افتادیم . چند ثانیه ای گذشت تا اینکه سنگینی کاندوم مرا به خود آورد کاندوم و از بیخ گرفتم و دنبال دستمال گشتم دو باره چشمم به اون دادنامه افتاد ولی به خودم اجازه ندادم بخونمش . خودمو تمیز کردم و به سمت ستاره برگشتم بدنشو لمسی کردم با زمزمه حالی پرسیدم با لبخندی مبهم جواب داد اون از من هم کم حرف تر بود . نگاه دوباره به بدنش من تهییج میکرد نشستم و دستم و لای پاش بردم حالا زیباتر شده بود ولی برای شروع مجدد کمی مردد بودم ستاره هم لای پاشو باز کرد ولی به نظر تمایلی برای شرع مجدد نداشت چشمم ورودی عقب و گرفت و درب تر و تمیز و تنگ اون منو تحریک میکرد ستاره هم متوجه شد با نگاه یک قوطی کرم رو به من نشون داد ولی اون رضایت چندان فرقی با عدم رضایت نداشت .در دیزی بازه حیای گربه کجاست این یه کارو دیگه بی خیال شدم . دیگه کار و جمع و جور کردم به فکر یه دوش افتادم . حمومو نشونم می دی ؟ باهم بلند شدیم ؛حمام را می شناختم ولی با صاحبخونه حموم رفتن حال دیگری داشت. با دستم اونو به داخل کشیدم دوباره یک لبخند قشنگ ازش دیدم . نزدیک ظهر جمعه بود فشار آب کم بود، آب گرم وسردمی شد. دوش دو نفره با آب خالی که گرم سرد میشه جالب بود .جلو عقب رفتن زیر دوش با یه شریک اینطوری صفایی داشت . کمی هم خندیدن ، من و واقعا از هر نظر ارضا می کرد . با یک حوله که دو نفره به زحمت بهش پیچیده بودیم همدیگه رو خشک کردیم. به اتاق خواب برگشتم و لباس ها مو پوشیدم اونم یه گوشه ای لباس می پوشید ، برگشتم رو مبل نشستم حالا وقت حساب و کتاب بود. یه ایرانچک پنجاه تومانی داشتم و سی چهل تومنی هم نقد . از آشنایی که با انتخاب های اکبر داشتم مطمئن بودم دیگه بیشتر از 50 تومان نخواهد شد . اونم بعد از چند دقیقه برگشت با یک نگاه به و ضعیتش میشد فهمید که اون هم مثل من امروز رو خوب شروع کرده بود و راضی به نظر می رسید. پرسیدم که حسابمون چقدر شد عزیز اونم گفت که من از آشنا های محسن پول نمی گیرم یک جورایی با هم حساب داریم. از من اصرار از اون هم انکار واقعا داشتم عاجز می شدم ترسیدم که یه سوتی بدم و آدرس غلط من لو بره . اینطوری دیگه نمی تونستم اینجا برگردم ، بیخیال شدم و آماده ترک منزل. یه لحظه خواستم جنتلمن بازی در آرم و چک را رو جا کفشی بگذارم مردد شدم شایدم دلم نیومد. بعد از یک خداحافظی اون به من گفت راستی اسمت چی بود نخواستم خیلی هم دروغ باشه ی آخر فامیلم رو برداشتم و به جای اسمم بهش گفتم .نمی خواستم دوباره به چشماش نگاه کنم در و بستم و سریع پله ها رو دو تا یکی کردم و پایین اومدم و سریع از آپار تمان بیرون رفتم. این پول نگرفتن آخر کار وجدانم و قلقلک می داد. مو بایل اکبر رو گرفتم ولی جواب نداد .نمی دونم اونم کجا مشغول بود. نگاهی به ساعت موبایلم انداختم و در امتداد کوچه حرکت کردم