Powered By Blogger
‏نمایش پست‌ها با برچسب همجنسگرا. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب همجنسگرا. نمایش همه پست‌ها

داستان سکسی 9

کوس حشری ۱۵ ساله

حدود 3 سال پيش من سال آخر دبيرستان بودم و تا اون موقع با هيچ جنس مخالف خودم تماس فيزيكي نداشتم و هميشه براي ارضا’ جنسي به عكس و فيلمهاي سكس پناه مي آوردم . و عمده آشنائي من با مسائل جنسي توسط معلم بينش بود .خانم مولائي با ظاهري اسلامي هر جلسه به بهانه اي شروع به نصيحت كردن بچه هاي كلاس میکرد و دست آخر به مسائل جنسي ختم مي شد و به قول بچه ها تا همه رو به اورگاسم نمي رسوند دست بردار نبود . انصافا هم خيلي جذاب بود با اينكه با اون پوشش كاملا اسلامي مغنه و چادر مشكي و بدون كوچكترين آرايش خيلي خوشكل بود و دل هر پسرجوني رو به لرزه مي انداخت .
همجنسگرا
سیاوش ۱۰

اون روز هم خانم مولائي شروع به نصايح جنسي خود نمود و پس از پايان صحبت هايش بچه به خاطر امتحان رياضي ساعت بعدي از اون خواستن تا به مطالعه آزاد ادامه بدند خانم مولائي هم قبول كرد و بچه ها شروع به حل تمرينات و مطالعه بودن اون هم پشت ميز كارش نشست و مشغول خواندن مفاتيح خود شد . من هم كه حال درستي نداشتم و با حرفهاي اون بيشتر حالي به حالي شده بودم به ته كلاس رفتم و به بهانه درس خواندن يواشكي عكسهاي را كه صبح از مژگان گرفته بودم از كيفم درآوردم و لاي كتاب رياضي گذاشتم و شروع به نگاه كردن اونا كردم.واي خداي من چه عكسهاي تحريك كننده اي بود .عكس يه پسر بود كه كير شق شده خودش رو تا نصفه داخل كون يك دختر هم سن خودم كرده بود و دختره از درد سرش رو رو به بالا گرفته و جيغ مي كشيد . بي اختيار دستم رو آهسته داخل مانتو كردم و زيپ شلوارم رو پائين كشيدم و آرام دستم رو داخل بردم و از بغل شرتم نوك انگشتم رو آهسته به موهاي كسم رساندم و آرام آرام با لبهاي پف كرده شروع به بازي كردن كردم . حالا ديگه كاملا حشري شده بودم دستم رو به كسم فشار مي دادم و از اين كار اذت بيشتري به من دست مي داد. همه كسم رو توي دستم مشت كردم و چشم هايم رو بستم و سعي مي كردم توي ذهنم خودم رو جاي همون دختري كه توي عكس بود جا بزنم . دقايقي به همين شكل و سرم رو روي كتاب گذاشته بودم و با دستم كسم رو مي ماليدم .پاهايم رو به هم قفل كرده بودم و دستم رو بيشتر به لبهاي كسم مي ماليدم .ديگه از خودم بي خود شده بودم كه يك دفعه احساس كردم بالاي سرم كسي ايستاده .همينجوري كه سرم روي كتاب بود چشم هايم رو باز كردم چادر سياه خانم مولائي رو جلو چشمام ديدم سرم رو از روي كتاب برداشتم و به صورت خانم معلم نگاه كردم اون هم به حالت بهت زده به من و عكسهاي داخل كتاب نگاه مي كرد .بعد از چند لحظه اشاره به من كرد كه دستم رو بيرون بكشم من كه تازه متوجه شده بودم زود دستم رو از شرتم بيرون كشيدم دستم خيس خيس بود .نگاهي غضبناك به من كرد و كتاب رياضي من رو با عكسها برداشت و به طرف ميز خودش رفت . دنيا روي سرم داشت خراب مي شد و دلهره عجيبي داشتم تا آخر ساعت اصلا به من نگاه نكرد و من از منظور اون اصلا چيزي متوجه نمي شدم پيش خودم مي گفتم شايد به قول اين بچه حزب الهي ها نمي خواد آبروي منو جلوي همكلاسيام ببره . بالاخره انتظار بسر رسيد و همينكه زنگ كلاس به صدا درآومد رو به من كرد و گفت : خانم .......... شما بعد كلاس بمونيد باشما كار دارم . بچه ها يك به يك از كلاس خارج شدن اما هيچكدوم از اونها موضوع منو نمي دونستند بعد اينكه من و خانم مولائي تنها شديم رو به من كرد و گفت : پريسا خانم اين عكسها چي هستند كه داري وقت خودت رو با اونا تلاف مي كني و .......... بعد از كلي نصيحت آدرس منزل خودش رو روي يك تيكه كاغذ نوشت و به من داد و گفت امروز بعداز مدرسه به خونه اون برم تا بيشتر با هم گفتگو كنيم من هم با صورت سرخ شده سرم رو پائين انداختم و از كلاس خارج شدم .
 كون

بعد مدرسه به خونه كه رسيدم به مامانم گفتم كه معلم بينش منو دعوت كرده به خونش بعد از استراحت از خونه بيرون آمدم و به سمت آدرس منزل خانم مولائي رفتم .توي راه همش دلهره اين رو داشتم كه نكنه خانم معلم موضوع رو با پدرم مطرح بكنه يا توي مدرسه همه بفهمند و اونوقت آبروم جلوي همه مي ره .با اين فكرها به جلو در منزل خانم مولائي رسيدم .زنگ در رو زدم پس از چند لحظه صداي نازك و دلنشين خانم مولائي بود پس از پرسيدن ((كيه)) در رو باز كرد از پله ها بالا رفتم جلو در آپارتمان كه رسيدم در باز بود با پشت دستم چند ضربه به در زدم صداي خانم معلم از داخل آمدكه: پريسا تو هستي بيا تو عزيزم كسي توي خونه نيست تنها هستم الان ميام . وارد خونه شدم و در رو بستم هنوز دلواپس بودم همينطوريكه به وضعيت حال و پذيراي نگاه مي كردم روي يه مبل جلو در نشستم و منتظر آمدن خانم مولائي شدم . بعد چند لحظه خانم مولائي از داخل اتاق خواب بيرون آمد با ديدن اون مات ملهوت شدم اصلا باور نمي كردم كه اون همون خانم معلم بينش محجبه ما باشه آخه يه لباس راحتي نازك توري تنش بود كه از زير اون بدن لخت عريانش كاملا پيدا بود يعني حتي شرت و سوتين هم به تنش نبود . خانم مولائي جلو آمد و بعداز احوال پرسي و روبوسي با من تعارف كرد تا روي مبل بشينم و از من خواست تا راحت تر باشم و مانتو خودم رو از تنم در بيارم . من حالا با ديدن اون و رفتارش خيالم از بابت موضوع صبح راحت شده بود اما هنوز برام خيلي سوالات ديگه پيش آمده بود و با ديدن وضعي كه اون جلو من نشسته بود انصافا هم همانطوري كه توي ذهنم تصور ميكردم تن و بدن مناسبي داشت . سينه هاش رو به بالا و كاملا ايستاده بود طوريكه مثل خود من كه 19 سال بيشتر نداشتم سينه هام اونجوري نبود. خلاصه خانم مولائي شروع به صحبت شد و اين بار لحن كاملا ملايم و حتي تحريك كننده هم داشت . توي صحبتهاش اشاره به اين موضوع كرد كه اون يك زن لزبين(همجنسگرا) و تا به حال هم ازدواج نكرده و بعد از من سوال كرد كه آيا تا به حال با جنس مخالف سكس داشتم يا نه و...... بعد چند ساعت كه با هم در مورد سكس و مسائل جنسي صحبت كرديم خانم مولائي از من سوال كرد كه آيا دوست دارم كه منو تحريك بكنه و آموزش هاي درست خود ارضائي رو به من ياد بده كه من هم از خدا خواسته قبول كردم و هردو به اتاق خواب خانم مولائي رفتيم. اتاق خواب بسيار جذاب و تحريك كننده اي داشت بطوريكه با چراغهاي آبي و قرمز و عكسهاي عريان و سكس روي ديوار هربيننده اي رو در همون ابتدا حشري مي كرد . اون به من اشاره كرد روي تخت دراز بكشم و بعد خودش هم روي من دراز كشيد و شروع به بوسيدن از لبهايم شد من هنوز هل كرده بودم و يك احساس خاصي داشتم اولين بار بود كه يك نفر اون هم همجنس خودم منو تحريك ميكرد . درهمين حين رو به من كرد وگفت : عزيزم خودتو آزاد كن به فكر هيچي نباش و فقط چشماتو ببند و از اين وضع لذت ببر.
سوراخ کون ۱۸ ساله


بعد همينجور كه منو بغل كرده بود شروع كرد به درآوردن لباسهايم . حالا ديگه فقط شرت و سوتين تن بود آهسته زبون خودش رو از لاي سوتين به وسط سينه هام رساند و آرام آرام شروع به لسيدن كرد احساس لذت شديدي به من دست مي داد كه تا به حال حس نكرده بودم . بعد خودش هم لباس راحتيشو از تنش در آورد و بعد هم سوتين من رو هم از تنم درآورد و خم شد و شروع به مكيدن نوك پستونام شد من چشم هايم رو بسته بودم و از اين وضعيت لذت مي بردم . همينجوري كه داشت پستونامو مي ليسيد و با دست ديگه اون يكي پستونامو مي ماليد با بوسه هاي پي در پي به سمت پائين حركت كرد و به شرتم رسيد آرام از بغل شرتم گرفت و از پام دراورد و سرش رو خم كرد و لبهاي كسم رو بوسيد بعد نفس عميقي كشيد و اونو بو كرد .نوك زبونش رو آهسته به لبهاي كسم ماليد و با هربار فشار دادن زبونش لبهاي كسم رو از هم بيشتر باز مي كرد بدنم داغ داغ شده بود .بعد چند دقيقه ليسيدن كسم رو به من كرد گفت : عزيزم دوست داري تجربه سكس از عقب رو بكني با تعجب رو به اون كردم و گفتم چه جوري .لبخندي به من زد و من رو به پشت برگرداند و از من خواست تا چشم هايم رو به بندم و توي ذهنم به آلات مردي فكر كنم . اون هم شروع كرد به ماليدن باسن و كونم هي با دست و انگشتاش مقعد من رو مي ماليد و اونو تحريك مي كرد و انصافا تا به حال من به اين شكل لذت نبرده بودم . روي من دراز مي كشيد و كس خودش رو به كونم مي ماليد . از فرط لذت هردو بي اختيار جيغ مي كشيديم و از يكديگر مي خواستيم كه بيشتر ادامه بديم. خانم مولائي از من سوال كرد كه آيا مي خوام كه بيشتر از اين اذت ببرم و تجربه آميزش از پشت رو داشته باشم من با تعجب از اون پرسيدم چطوري كه گفت :خوب معلومه من خودم رو معمولا با ميوه جات مثل خيار موز ارضا’ مي كنم بعد با يه لبخند ديگه گفت :مي خواي تو هم تجربه كني . نه خانم آخه مي ترسم ترس چيه عزيزم با يه خيار نازك شروع مي كنيم مگه نمي خواي بيشتر لذت ببري چرا اما! اما نداره عزيزم بيا بيشتر لذت ببريم ما كه با جلو كاري نداريم بعدش هم كسي متوجه نمي شه لذتش هم از جلو بيشتره بعد رفت و با يك خيار كوچك برگشت توي اتاق با آرامي كنارم نشست و جوراب مشكي خودش رو از پاهايش درآورد و هر دو دستم رو بست به بالاي تخت خواب و با لنگه ديگه چشم هايم رو بست ازش سوال كرد واسه چي چشمهام و دستام رو بستي گفت : عزيزم چون اولين بارت هستش اولش كمي درد داره اما سعي كن خودتو شل نگه داري بهد كه عادت كردي شروع به لذت كردن مي كن چشمات رو هم بستم كه تمام حواست به تخيلات ذهني باشه .
بعد شروع كرد به ماليدن خيار به اطراف باسن و كونم و لاي باسنم مي كشيد طوري كه با فشار به مقعدم مي خورد يه ترس و دلهره عجيبي داشتم و هربار نوك خيار رو نزديك كونم مي كرد بي اختيار باسنم رو جمع مي كردم و اون با دستهاش اونهارو از هم باز مي كرد و دوباره خيار رو به مقعدم مي ماليد . بعد احساس يه جسم سرد روي كونم و اطراف مقعدم كرد ازش سوال كردم اين چيه گفت:
چيزي نيست عزيزم كرم نيوا هستش مگه نمي خواي دردش كم باشه بعد شروع كرد به ماليدن كرم به همه جاي كونم و بعضي وقت هم با نوك انگشت سعي مي كرد توي مقعدم بكنه كه با ممانعت و جمع كردن خودم مانع مي شدم .يك دفعه ماليدن هاش تند تر شد و رو پاهام نشست و با سيلي پشت سر هم به بغل كونم مي زد مي از شدت درد سيلي هايش با جيغ و داد از اون خواهش مي كردم كه اين كارو نكنه اما از من مي خواست كه جيغ نزنم و به تخيلات سكس فكر بكنم . بعد احساس كردم كه نوك خيار رو به لاي كونم چسبونده متوجه شدم كه حالا وقتش شده و اظطراب خودم رو جمع كردم و با فشار سعي مي كردم كه اون نتونه خيار رو تو بكنه اما بي فايده بود چون با لغزنده بودن اطراف مقعد بالاخره نوك خيار رو كه داشت داخل كونم مي شد احساس كردم
اي اي اي خانم تورو به خدا يواشتر داره مي سوزه . بسم تورو به خدا بسم ديگه اما خانم مولائي بدون توجه به التماسهاي من و با حرفهاي عزيزم چيزي نيست تحمل كن الان بره تو ديگه عادت مي كني فشار رو بيشتر مي كرد . يك لحظه درد شديدي روي كونم احساس كردم و سرم گيج رفت و تمام بدنم شل شد و چيزي نفهميدم . صداي نمي شنيدم و ديگه ناي جيغ كشيدن نداشتم چند لحظه به همين حال بودم كه كم كم حالم جا اومد و احساس مي كردم كه بالاخره خانم مولائي همه خيار رو داخل كونم كرده . سوزش عجيبي داشت و اون ديگه آروم آروم از ته خيار گرفته بود و بازي بازي مي داد . راست مي گفت كم كم داشت از اين وضعيت خوشم ميومد همنجوري كه خيار توي دستش بود و عقب جلو مي كرد خم شد و از پشت سر بغلم كرد و صورتش رو به صورتم چسبانده بود و منو مي بوسيد. حالا ديگه حالت رفت وبرگشتي خيار رو توي كونم بيشتر كرده بود و من هم داشتم از وضعيت بيشتر لذت مي بردم .چند بار خيار رو كاملا از توي كونم در آورد بعد دوباره داخل كرد و هر بار كه بيرون مي كشيد و مجددا تو مي كرد درد تمام بدنم رو مي گرفت اما اينبا از اين درد ها لذت مي بردم .روي پاهام نشسته بود و با دست ديگه از پشت پستونام رو گرفته بود و مي ماليد .كم كم تمام بدنم خيس عرق شده بود و با فريادهايم از اون مي خواستم منو بيشتر ارضا’ بكنه . يك بار ديگه خيار رو از كونم بيرون كشيد ولي اينبار كه داشت داخل كونم مي كرد دردش بيشتر بود ولي لذتش هم دو چندان شد و احساس كردم كه كاملا بغلم كرده و حركت رفت و برگشتي خيار توي كونم هم سريع تر شده بود .


بچه های حشری
كيرشرو

با هم چشم هاي بسته احساس كردم داره دست هامو باز مي كنه دستم كه آزاد شد جوراب رو از جلو چشمام كنار زدم ديدم خانم مولائي روبروي من نشسته و با انگشتاش داخل كسش مي كنه اما هنوز احساس سنگيني يك نفر رو روي خودم احساس مي كردم حتي حالت رفت و بر گشتي خيار رو توي كونم .يك لحظه حالت رفت وبرگشتي ايستاد و من به خودم آمدم همانطوركه روي تخت دراز كشيده بودم سرم رو برگرداندم ديدم يه پسر تقريبا 25 ساله روي من دراز كشيده منو كه ديد لبخندي به من زد هنوز فكر مي كردم كه دارم توي تخيلاتم احساس مي كنم اما اون پسره دوباره شروع كرد به بيرون كشيدن كيرش از كونم و با فشار دوباره اونو توي كونم كرد حالا ديگه احساس ديگه داشتم توي يك عمل انجام شده قرار گرفته بودم هم از اينكه با يك پسر دارم آميزش مي كنم دلهره داشتم واز سوي ديگه لذتي كه به من دست داده بود و مي داد مانع از اين مي شد كه مقاومت از خودم نشان بدم به همين خاطر من هم لبخندي به اون زدم و اظهار رضايت كردم اون هم با ديدن اين وضعيت جسارت بيشتر پيدا نمود و مجددا منو از پشت بغل كرد و شروع به تلمبه زدن شد .حالا ديگه احساس ديگري داشتم .يه پسر داشت منو از عقب مي كرد . واقعا لذتي داشت كه تا بحال هنوز اون خاطره رو به ياد ميارم تمام بدنم مور مور ميشه در همين موقع پسره آه بلندي كشيد و كيرشرو از توي كونم بيرون كشيد و شروع كرد با دستش كيرش رو ماليد و همه آب مني خودش رو روي باسنم ريخت و با سر كيرش شروع به ماليدن به همه جاي كونم شد بعد هم كيرشرو لاي پاهام فرو برد وروي من خوابيد .هردو ما به ارگاسم كامل رسيده بوديم و من راضي از اين وضعيت . بعد از آن روز هر موقع نياز به ارضا’ داشتم براي آموختن درس سكس نزد معلم عزيزم مي رفتم...