Powered By Blogger
‏نمایش پست‌ها با برچسب داستان کون گایدنداستان سکسی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب داستان کون گایدنداستان سکسی. نمایش همه پست‌ها

کون تمیز عجب باسنی داره

 جق بزن
مرکز دانلود کلیپ سکسی ایرانی و عکس سکسی دختران بهترین سایت مجانی و اسان سکسی فارسی زبان میباشد
موفق باشيد 
سیاوش دلسوز
آموزش دانلود فايل از سايت اشتراك فايل 
عکس کوس اين جيگر نگاه کن وای عجب باسنی داره برای توشی خوبه

داستان سکسي ايراني
فقط ادامه بده
سیاوش دلسوز

سیاوش دلسوز

کون گاییدن دختر

کون تمیز ·

 گاییدن یک کون ناز

داستان سکسي ايراني -  مهسا
18 سال بيشتر نداشتم يه شب تو پارک محل نشسته بودم كه ديدم يه دختره داره مياد به طرفم. يه كم كه اومد جلو ديدم مهساست. مهسا و مهديس با هم خواهرند ولي چه خواهرايي. از اون دخترايي هستند كه مورد دارند ولي اگه يه پسري تو محل چيزي بهشون بگه مثه سگ پاچش رو ميگيرند. انگار اون شب ندا تنش خيلي مي خاريد. اومد جلو داشت چيپس مي خورد! با هم سلام و احوال پرسي كرديم. گفت فرزاد بلند شو بريم آخر پارک چون اونجا تاريكه و اگه اونجا صحبت كنيم كسي ما رو نمي بينه! داشتيم صحبت مي كرديم كه يهو گفت من بايد برم گفتم آخه چرا؟گفت خالم تو خونه تنهاست و منتظر منه!بايد برم نگران ميشه. با پرو بازي گفتم منم باهات ميام. دنبالش راه افتام و با هم رفتيم در خونشون. بهم گفت فرزاد نيا … بابا ، مامانم خونه اند. اينو كه گفت فهميدم كه با خالش تو خونه تنها هستند رسيديم در خونشون. گفت برو ميخوام برم تو خونه. گفتم منم ميام. مهسا گفت تو چقدر پررويي …! برو ديگه مي خوام برم بابام تو خونه است. گير دادم گفتم منم ميام مي خوام بيام پيش بابات. زنگ زد خالش با آيفون در رو باز كرد مي خواست بره تو پا گذاشتم جلو در و نذاشتم در و ببنده. گفت بزار برم تو الان بابام مياد. گفتم نه …. گفت خالم رو صدا مي كنما. يهو صداي خالش اومد گفت مهسا با كي هستي! گفت هيچي خاله دوستمه. خالش با يه شلوارک و يه تاپ اومد جلوي در راهرو. تا منو ديد يهو رفت تو گفت مهسا تو كه گفتي دوستمه.مهسا گفت خوب دوستمه ديگه.(حس كردم نمي خواد جلو خالش كم بياره).گفت مهسا در رو ببند بيا تو. زشته يكي ميبنت! تو در و همسايه خوب نيست. نزديک نيم ساعتي با هم صحبت كرديم .زد به سرم يكم اذيتش كنم.دكمه هاي مانتوش رو تو چارچوب در باز كردم (دستش به در بود كه من نرم داخل) يه تي شرت سفيد با عكس ميكي موس تنش بود و سينه هاي كوچيكش از زير تي شرتش معلوم بود. دست گذاشتم رو سينه هاش و يكم مالوندم. هيچ كاري نميتونست بكنه چون جرأت نداشت دستش رو از جلوي در برداره 5487 مي ترسيد برم داخل.منم همونجا سينه هاش رو فشار دادم و شروع به لب گرفتن كردم.يه دفعه هولم داد گفت برو عقب كثافت،بي شعور دستت رو بكش عوضي. دوباره رفتم جلو نزديک يه ربع ديگه با هم صحبت كرديم.يهو صداي خالش اومد گفت مهسا بسه ديگه دوستت رو رد كن بره، بيا داخل الان بابات مياد. اونم گفت فرزاد برو الان بابا مامانم ميان. گفتم يه لب بده تا برم، بهم گفت اگه يه لب بدم ميري؟ منم گفتم آره، يه لب باحال گرفتم و رفتم عقب بهم گفت خيلي خري، عوضي! در و بست و رفت!نزديک يک ماه از اين ماجرا مي گذشت. قرار بود طبقه بالاي خونمون رو كرايه بديم يه روز تو خونه تنها بودم كه ديدم در ميزنند. در رو كه باز كردم ديدم مهديس (خواهر مهسا)با شوهرش و دخترشون پشت در قرار دارند. گفتم بفرماييد امري داشتيد. شوهرش گفت مي خوايم خونتون رو ببينيم. گفتم خواهش ميكنم بفرماييد. رفتن بالا و يه بازديدي كردن و گفتن فردا دوباره ميان واسه صحبت كردن. نزديک يک ربع از رفتنشون مي گذشت كه دوباره زنگ خونه به صدا در اومد آيفون رو زدم و رفتم داخل راهرو.ديدم مهسا در خونمونه. سلام كرد گفتم سلام مهسا خانم از اينطرفا كاري داشتين؟گفت خواهر و شوهر خواهرم اينجا هستند؟ يهو تو يه لحظه فكر كثيفي به سرم زد. گفت آره چطور مگه؟ گفت انگار قرار بوده بيان خونه شما رو ببينند. پرسيد هنوز هم اينجا هستند؟ گفتم آره رفتن بالا خونه رو ببينن! گفت ميتونم برم بالا؟ گفتم چرا كه نه. وايسا خودم هم ميام! با هم رفتيم بالا. يه حسي بهم دست داد بهترين موقعيت بود مي تونستم هر كاري كه ميخوام با مهسا بكنم چون كسي تو خونه نبود. در رو باز كرد رفت داخل. گفت پس كجان؟ سريع در رو قفل كردم و گفتم اينجا هستند. شوكه شد. گفت در و باز كن وگرنه داد ميكنم. بهش گفتم انقدر داد كن تا خسته بشي چون كسي صدات رو نمي شنود. مهسا گفت بزار برم. منم گفتم شرمندتم. گفت مي خواي چي كار كني؟بهش گفتم هيچي بابا يه چند دقيقه اي با هم هستيم بعد برو خوبه؟دستش رو به زور گرفتم و بردمش تو آشپزخانه و نشوندمش رو سراميكهاي كف آشپزخانه. كاملا تسليم شده بود انگار خودش هم دلش ميخواست. خم شدم طرفش و روسري اش رو از سرش برداشتم يه چنگ تو موهاش زدم و شروع كردم به لب گرفتن. آخ كه عجب لبهايي داشت. همونطور كه در حال لب گرفتن بودم شروع كردم به باز كردن دكمه هاي مانتوش هيچ اعتراضي نمي كرد منم مانتوش رو در آوردم زير مانتوش يه تي شرت نارنجي تنگ پوشيده بود. تي شرتش رو يكم دادم بالا تا دكمه شوارش رو باز كنم. گفت فرزاد چي كار ميكني؟!گفتم ببين مهسا چند دقيقه مي خواهيم با هم حال كنيم قول مي دهم هيچ آسيب جسمي بهت نرسونم. شلوارش رو تا سر زانوهاش كشيدم پايين نشستم رو پاهاش.تي شرتش رو از تنش در آوردم و شروع كردم به خوردن سينه هاش.بعد رفتم بالاتر و شروع كردم به مكيدن زير گلوش، خيلي بهش حال ميداد چون بد جوري صداي آه و ناله اش در اومد. گفتم مهسا يكم آروم تر همسايه ها صدات رو ميشنوند آبرو مون ميره! گفت من كه ميخواستم سر و صدا كنم گفتي اينقدر داد كن تا خسته شي حالا. از رو پاهاش بلند شدم و شلوارش رو كاملا از پاهاش بيرون آوردم. دستم رو بردم طرف شرتش تا شرتش رو در بيارم ولي نذاشت. گفتم مهسا ضد حال نزن. بذار حال كنيم قول ميدم كه بهت آسيبي نزنم. گفت نه شرت رو ديگه نميذارم! گفتم مهسا و زوري شرتش رو از پاهاش بيرون آوردم. سريع دستش رو گذاشت رو كسش! بهش گفتم آخ كه مهسا تو چقدر نجيبي. گفت نميزارم! گفتم چي رو نميزاري؟! گفت اجازه نميدم ديگه به اينجام دست بزني! زوري دستش رو كنار زدم .واي كه عجب كس تميزي داشت!مثل يک غنچه گل رز بود. پاهاش رو دراز كردم و افتادم روش اينقدر عجله داشتم كه يادم نبود لباس هاي خودم رو در بيارم تي شرتم رو از تنم در آوردم بعد دكمه هاي شلوارم رو باز كردم و شلوارم رو به سختي كشيدم پايين آخه كيرم اينقدر بزرگ شده بود كه ديگه اجازه پايين كشيدن شلوار رو بهم نميداد، بعد از شلوار شرتم رو در آوردم و مهسا رو به زور خوابوندم رو زمين. بهم گفت جون هر كسي كه دوست داري بلند شو سراميكا خيلي يخ هستند! گفتم عيب نداره خودم گرمت ميكنم. دوباره از بالا شروع كردم به خوردن گردن و بعد سينه تا رسيدم بالاي كس اش! از رو مهسا بلند شدم و اومدم جلوي پاهاش نشستم. كمرش رو گرفتم بالا و از ساق پاش شروع كردم خوردم رفتم بالا تا رسيدم به رونش. نزديک كس اش كه رسيدم ديگه نفس مهسا بند اومد و داشت از حال ميرفت! رفتم سراغ كس اش و شروع كردم به خوردن و مک زدن يكم بد مزه بود ولي خوب اينقدر حال ميداد كه چيزي از مزه اش نمي فهميدي! انقدر كس اش رو مكيدم كه مهسا به غلط كردن افتاد و قسمم داد كه بس كنم! كمرش رو آروم گذاشتم رو زمين و خوابيدم روي مهسا و كيرم رو گذاشتم بين پاهاش و ده، پونزده بار عقب جلو كردم. يهو مهسا دست گذاشت رو كس اش و گفت خواهش ميكنم به اينجام كاري نداشته باش! گفتم تا الان واسه خودت حال كردي حالا كه نوبت من شد! گفت خواهش ميكنم. مهسا رو برگردوندم و دست گذاشتم زير شكمش و بلندش كردم.لباسها رو كشيدم زير زانوهاش و خوابوندمش رو زمين. دوباره كيرم رو گذاشتم بين پاهاش و چند بار جلو عقب كردم زياد حال نميداد واسه همين مجبورش كردم خم بشه دستاش رو بزاره رو زمين و تكيه كنه رو زانوهاش. كيرم رو گذاشتم رو سوراخ كونش و يكم فشار دادم ولي فايده نداشت چون خيلي تنگ بود.ديدم اينجوري اذيت ميشه گفتم مهسا تو كيفت كرم مرم پيدا نميشه گفت چرا دارم. در كيفش رو باز كردم يه تيوپ پر داخل كيفش بود نصف بيشترش رو ماليدن سر كيرم و از پشت گذاشتم در كونش يكم فشار دادم به سختي رفت داخل، ولي مهسا خيلي دردش گرفت از چشماش معلوم بود. همونطور كه رو زانو هاش خم شده بود شروع كردم به تلمبه زدن يک بار دو بار …. يک لحظه دچار جنون شدم وقتي به خودم اومدم ديدم مثل اينكه خيلي درد داره چون جيغ ميكشيد. گفتم مهسا جون آروم تر ما آبرو داريم ديگه داشت آبم ميامد كيرم رو در آوردم و گذاشتم لاي پاهاش، مهسا دستش رو گذاشت رو كيرم و چسبوندش به كسش و آبش رو ريختم تو دستش. مهسا هم كير بي حالم به همراه آبش مي ماليد به كسش. برش گردوندم دلم سوخت براش بنده خدا سر زانو هاش سياه شده بود هيچي هم نگفته بود. يه چند تا لب اساسي ازش گرفتم يه چند ثانيه اي رو هم خوابيديم بعد با دستمال كاغذي كه تو كيف مهسا بود آب رو از روي كس و لاپاش پاک كردم كمكش كردم لباساش رو بپوشه سريع لباس هاي خودم رو هم پوشيدم ديگه هوا تاريک شده بود.از مهسا بخاطر حال دادن تشكر و براي اذيت شدنش معذرت خواهي كردم وقتي مي خواست بره كمكم كرد تا كف آشپزخونه رو تميز شستيم بعد هم در و واسش باز كردم فرستادمش رفت خونه.

عکس سکسی زنان آسیایی سينه كوچولو

برای بزرگنمایی روی عکس کلیک کنید
عکس سکسی زنان آسیایی 
مرکز دانلود کلیپ سکسی ایرانی و عکس سکسی دختران بهترین سایت مجانی و اسان سکسی فارسی زبان میباشد
موفق باشيد سياوش
سیاوش دلسوز
عکس کوس اين جيگر نگاه کن بچه سینه , سینه زنی
عکسهای خفن دختران خارجی

بچه سینه


سینه زنی
سينه كوچولو

بچه سینه
بچه سینه







خرداد پارسال بود که تصميم گرفته بوديم به دو شهر مسافرت کنيم؛ پس از رفتن به شهر اول مجبور بوديم برگرديم خونه و پس از آن به شهر دوم سفر کنيم. وقتي به خانه رسيديم من به بهانه هاي مختلف از رفتن به سفر امتنا کردم؛ اين بود که پدرم هم تصميم گرفت به سفر نرود و پيش من بماند ولي با هزار دليل و برهان اون رو هم قانع کردم که همراه بقيه به سفر برود؛ پس من ماندم و يک خانه خالي؛ سپس تلفن رو برداشتم و به شيدا زنگ زدم خودش گوشي رو برداشت تا گفتم سلام صدام رو شناخت و گفت اشتباه گرفتيد؛ حدس زدم حتماً کسي پيشش بوده و نتونسته صحبت کنه؛ صبر کردم تا خودش زنگ بزنه؛ 10دقيقه بعد تماس گرفت و وقتي دليل کارش رو پرسيدم ديدم که حدسم درست از آب درآمده چون پدرش نزديک او بوده و نميتونسته صحبت کنه؛ بهم گفت پدر و مادرش رفتند بيرون و فقط اون و خواهرش توي خونه هستن؛ جريان رو بهش گفتم و ازش خواستم که به خونه ما بياد؛ اون هم با کمي دو دلي قبول کرد؛ رفتم تا بساط پذيرايي رو آماده کنم؛ سيمي رو هم که قبلاً براي اتصال کامپيوتر به تلويزيون آماده کرده بودم به تلويزيون وصل کردم و منتظر شدم تا بياد؛ حدود ?? دقيقه اي طول کشيد تا خودشو به خونمون رسوند و زنگ زد؛ رفتم و در رو براش باز کردم و با احترام اون رو به داخل راهنمايي کردم. رفتيم همون اتاقي که تلويزيون و کامپيوتر بود؛ قبلاً چند تا شوي مشتي گلچين کرده بودم و از طريق تلويزيون داشتم نگاه ميکردم؛ رفت و روسريشو درآورد و توي کيفش گذاشت و بعد پيشم نشست؛ با هم نشستيم و گپي زديم و شوها رو نگاه کرديم. بعد از مدتي سر صحبت رو به مسائل سکسي کشوندم؛ من قبل از اين که اون بياد يک شيطوني کرده بودم و اون اينکه آخر شوها يک فيلم سوپر هم Add کرده بودم که بعد از آخرين شو نوبت اون بود که نمايش داده بشه؛ حالا من فقط به اندازه ? دقيقه وقت داشتم تا جو عاطفي حاکم بر خانه را به جو سکسي تبديل کنم و کم کم هم موفق به اين کار شدم؛ 30 ثانيه قبل از اينکه شوي آخر تمام بشه به بهانه آوردن قهوه اتاق رو ترک کردم تا وقتي فيلم سوپر شروع ميشه من داخل اتاق نباشم؛ يک دقيقه اي معطل کردم و با سيني قهوه وارد اتاق شدم؛ شيدا محو تماشاي فيلم شده بود چون من قبلاً فيلم را Edit کرده بودم تا وقتي فيلم شروع ميشه از صحنه حشر انگيزي آغاز بشه؛ شيدا هم غرق در تماشاي فيلم بود و به طور نامحسوسي يکي از دستهاشو به زير مانتوش برده بود و کسشو داشت ميماليد؛ با ورود من يکم دست پاچه شد و خودشو جمع و جور کرد؛ قبل از اينکه اون حرفي بزنه بهش گفتم فيلمش خيلي باحاله آخه اصولاً فيلم سوپرهاي ژاپني يه حال ديگه اي ميده؛ رفتم و کنارش نشستم و کم کم خودمو به اون نزديک کردم و دستم رو به دور گردنش انداختم و شروع به لب گرفتن از هم کرديم بعد ازش خواستم مانتوش رو دربياره بعد خوابوندمش روي زمين و روش افتادم و شروع کردم لب و گردنش رو بوسيدن؛ پيرهنم رو درآوردم و پيرهن و کرست شيدا رو هم از تنش درآوردم؛ دو خورشيد در يک دشت پر از برف يکدفعه در خونمون طلوع کرد و گرمايي به خونمون بخشيد؛ واقعاً که سينه و پستونهاي نازي داشت شروع کردم به مک زدن و گاز گرفتن نوک پستوناش؛ جيغ هاي کوتاهي از شادي ميکشيد و لذت ميبرد دامنش رو از تنش بيرون کشيدم و چند لحظه اي به شرت سفيدش خيره شدم مانده بود که بعد از اين مرحله با چه چيز حيرت آوري روبه رو خواهم شد؛ بالاخره شرتش رو هم بدون هيچگونه مقاومتي از جانب شيدا از پاش درآوردم؛ واي که چه کسي بود مثل يک گل سرخ که درميان انبوهي از برف پنهان شده باشه؛ شروع به ليسيدن کسش کردم هرچه ميگذشت شيدا حشري و حشري تر ميشد از من خواست تا من هم لباسامو کامل درآورم ولي من با خودم گفتم بذار چند دقيقه ديگه هم تو کف بمونه تا حشري تر بشه و به حرفش اهميت ندادم ديگه شيدا فريادهاش به هوا بلند شده بود و از درد حشر داشت ميمرد؛ من هم شلوار و شرتم را درآوردم و ازش خواستم تا کيرمو ساک بزنه اول با کمي اکراه ساک ميزد ولي بعد خوشش اومد و تا آخر کيرمو تا حلقش فرو ميکرد؛ خوب که از خوردن کيرم سير شد کيرمو از دهنش درآوردم و ازش خواستم تا کونش رو واسه گاييده شدن آماده کنه؛ اون يک لحظه ترسيد چون ميترسيد دردش بياد به خاطر همين رفتم کمي کرم آوردم و داخل سوراخ کونش رو چرب کردم و بعد با يک انگشتم کونش رو انگشت کردم تا گشاد بشه و بعد انگشتم رو درآوردم و شصتم را داخل کونش کردم و براي اينکه مطمئن بشم حسابي گشاد شده بعد از چند لحظه شصتم رو درآوردم و دو تا از انگشتام رو وارد کونش کردم ديگه حسابي کونش آماده گاييدن بود من هم که قبل از اومدن شيدا از اسپري Viagra استفاده کرده بودم و مطمئن بودم حالا حالا ها آبم نمياد؛ براي اينکه شيدا نترسه ازش خواستم خودش سر کيرم رو به سوراخ کونش نزديک کنه و اونو وارد کونش بکنه؛ واي که وقتي کيرم توي کونش رفت داشت آتيش ميگرفت بس که کونش داغ بود؛ آروم آروم شروع به تلمبه زدن کردم و آخ و اوخ شيدا هم بلند و بلند تر ميشد کم کم ريتم تلمبه زدنم رو تندتر و تندتر ميکردم خيلي حال ميداد ديگه کونش داشت جر ميخورد؛ کيرم رو بيرون کشيدم و ازش خواستم رو کيرم بشينه؛ بعد دراز کشيدم و اون هم آمد و خودش سر کيرم رو وارد کونش کرد بعد ازش خواستم خودش رو بالا و پايين ببره؛ اول براش سخت بود ول بعد ريتم کار دسش اومد؛ با يکي از دستهاش هم کسشو ميمالوند و هي آخ و اوه ميکرد من هم همراه با بالا و پايين رفتن شيدا کيرم رو به بالا و پايين حرکت ميدادم تا کيفش بيشتر بشه شيدا هم همينطور به سرعت مالوندن کسش اضافه ميکرد که ديدم بدنش سست شد و لرزيد من هم چون فهميدم چه خبره براي اينکه از حال در نيام بيرون به سرعت حرکت دادن کيرم اضافه کردم و بالاخره آبم رو تو کونش خالي کردم و بدون اينکه کيرم رو از کونش در بيارم شيدا رو خوابوندم زمين و روش دراز کشيدم و شروع کردم صورت و گردنش رو ليسيدن؛ وقتي که کيرم کم کم آب رفت کيرمو بيرون کشيدم و از شيدا لب گرفتم معلوم بود که شيدا هم مثل من کاملاً ارضا شده بود بعد با هم رفتيم حمام و يه حال ديگه اي تو حمام با هم کرديم و بالاخره خودمونو خوب شستيم و اومديم بيرون خودمونو خشک کرديم بعد که ديدم شيدا ديرش شده چون بقيه با ماشين رفته بودن سفر موتور رو برداشتم و تا نزديکي خونشون رسوندمش. هنوز هم مزه اون سکس زير زبونمه
سیاوش دلسوز

داستان سکسی 10

او میگفت: امیرخان چی شده امروز خیلی تو خودتی؟ بابا نیم ساعت هم از وقت گذشته تو هنوز مشغولی ، مگه نمیخوای بری خونه؟......
ازپشت میز بلندشدم و از ایشان تشکر کردم و گفتم : چیزی نیست ؟ این پرونده منو مشغول کرده بود، حالا بقیه کارشو میزارم برای فردا... همراه او از اداره خارج شدم و با همان افکار راهی خونه شدم . وقتی وارد خونه شدم با صدای بسته شدن در پرستو مانند یک فرشته زیبا درحالیکه یک دامن بسیار کوتاه پلیسه بنفش رنگ و یک تاپ بندی چسبون صورتی بسیار خوشرنگ تنش کرده بود به استقبالم اومد و خودشو تو بغلم ولو کرد. لبی از او گرفتم و طبق معمول دستی به لنبرای کونش کشیدم و گفتم: عزیزم ماشاءا... روز به روز خوشگل تر و جذاب تر میشی بزنم به تخته !! .... خودشو لوس کرد و گفت :امیر؟.. ببین امروز لباسم چطوره؟ خوبه؟ و یک قری به خودش داد ، طوریکه بعلت کوتاهی دامنش شرت توری مشکی رنگش با تمام محتویات برجسته اش نمایان شد ، لباشودوباره بوسیدم و.... گفتم : عزیزم خودت اینقدرزیبا و تو دل برو هستی که هرچی بپوشی زیبا و زیباترمیشی !.. مخصوصاً این مینی دامن!! که یک جلوه خیلی قشنگ به رونا و باسنت داده و دل منو برای اونا بی تاب کرده .....

کونشو

بوسیدمش و رفتم تو اطاق لباسموعوض کردم و بعدش یک دوش گرفتم، وقتی از حمام بیرون اومدم پرستومیزشامو حاضر کرده بود، حین صرف شام پرسیدم: تازه چه خبر ؟...گفت : به ...خبرا پیش شماست از من میپرسی چه خبر ؟؟... تو تعریف کن چه خبر ؟.. چی کردی ؟... !

گفتم : هیچی امن و امان ..!! چه خبر باید باشه ؟؟..!! گفت : ..ا..ه امیر لوس نشو دیگه؟..! خودت میدونی..... چی میگم ...... دیشب این همه تعریف کردی..
سوراخ کونش

گفتم : خوب عزیزم شامتو بخور.. تا بعد بیشتر صحبت کنیم ....بعد از صرف شام رفتیم نشستیم تو هال ، تلویزیون روشن بود و یک سریال قدیمی را نمایش میداد ... پرستو خودش را رو مبل جابجا کرد و چسبید به من و.... گفت : نگفتی ...؟
گفتم : راستش امروز همه اش تو فکربودم تا شاید اونی که میخوائیم پیدا کنم ولی پیدا نکردم باید بیشتر فکرکنم.... عزیزم...!!.... دستمو انداختم دور کمرش و اونو کشیدم طرف خودم ولی او پاشد نشست رو پاهام و چون شلوارک پوشیده بودم گرمی کون و روناش منو داغ کرد ، لبشو بوسیدم و از رو تاپ چسبونی که تنش بود نوک سینه هاش را با دندون یواش گاز گرفتم کیرم داشت بلند میشد دستی به رونای بلوریش که مثل آئینه صاف و لغزنده بود کشیدم و گفتم : خوب عزیزم حالا تو بگو امروز چه خبر..؟ 


توکه خبرهای دنیا را تلفنی از دوستات میگیری و گپ میزنی ، تعریف کن ... خوشگل من!....و دستمو کردم ت وشرتش از داغی کوسش دستم سوخت...!!.. داغ .. داغ.... واقعاً پرستو کوس برجسته و نازی داره همیشه هم بهش میرسه هم موهاشو دائم میزنه و صافش میکنه هم معطرش میکنه....... جون میده برای لیس زدن..... با انگشت چوچولهشو مالیدم.... اومد بالا.....پرستو در حالیکه داغ کرده و لپاش گل انداخته بود صورتشو نزدیک صورتم آورد و گفت: هیچی ..!!..ولی راستش امروز فهمیدم منیر همدوره دانشگاهیم با یک مهندس ازدواج کرده.......
گفتم: خوب.. خوب.؟..... کی عروسی کرده.؟..... چرا این خوشگله ما را دعوت نکرده ؟.
گفت : تابستون گذشته وقتی ما شمال بودیم عروسی کرده، زنگ زده ما نبودیم..... بعدشم سه چهار ماهی شاید هم بیشتر رفتن خارج برا ی ماه عسل ، حالا هم دو سه ماهیه که اومدن ....
گفتم : عالیه..... بهتر ازاین نمیشه....
پرستوگفت : چی چی عالیه؟؟...
کوس و کون

گفتم: عزیزم تو میتونی به همین مناسبت اونا را برای یک شام دعوت کنی و از نزدیک وضعییت و موقعییت اونا را ببینیم و بررسی کنیم .... شاید اونا.. همونائی باشند که ما دنبالشون میگردیم.... هم منیر با تو دوسته و خوب میشناسیش وهم من اونو چند بار دیدم.... دخترخوشگل و تو داریه... فقط باید دید شوهرش چه جور آدمیه...اهل حال است .. یا نه.. در هر صورت موقعییت خوبیه ... نظرت چیه عزیزم ؟.... ( توضیح بدم بار اول که منیر را دیدم خیلی ازش خوشم اومد.. خیلی لوند و خوشگله.. اونم کون خوشگلی داره خودشم اینو خوب میدونه که چه کون گرد و برجسته ای داره..... از نگاهام بو برده که چشم دنبال کونشه... برای همین هرموقع میومد پیش پرستو خوب میدونست چطوری دور از چشم پرستو... کونشو طرفم کنه و قر بده و چشامواز دیدن کونش سیراب کنه..!! برای همین رو پیشنهادم مصرشدم....)
پرستو کمی من و من کرد و....... گفت : ...حالا ببینم چی میشه...... راستی اگه صحبت پیش اومد برای کی خوبه دعوتشون کنم ؟..!.
گفتم : هرچه زودتر بهتر.!!.. سعی کن برای پس فردا شب، شام دعوتشون کنی خوبه؟؟.... اگر تو اونا را پسندیدی.. چه بهتر.. منهم می پسندم..! .. راستی تو شوهر شو دیدی؟... چه تیپیه...؟
پرستودر حالیکه سرشو رو شونم گذاشته بود و آروم نرمی گوشمو میجوید... گفت : حالا چرا اینقدر با عجله دعوتشون کنیم؟ .......لبشو بوسیدم و.... گفتم : اینکه عجله نیست عزیزم ... حالا چه فردا چه ده روز دیگه چه فرقی داره؟ حالا تو برای پس فردا شب دعوتشون کن لااقل هم توبا دوست دیرینت دیداری تازه میکنی و گپی میزنی .. هم من با شوهرش آشنا میشم، ضمناً اگر خصوصیات مورد نظرما را داشتن چه بهتر، چون زوج دلخواهمون رو هم پیدا کردیم ..!!.... 
راستی صبح اگر دعوتو قبول کردن بمن یک زنگی بزن.... باشه عزیزم؟...!!
تاپشو زدم بالا ........ کرست نبسته بود سینه هاش سفت شده بودن... با زبونم شروع کردم به لیسیدن اونها... کمی اومدم بالاتر زیرگلوی سفید وهوس انگیزش را مک زدم.... پرستو نفس نفس میزد .... اونم آروم از روی شلوارکم سرکیرمو که حالا بین روناش قرارگرفته بود با دستش مالش میداد .... لبامو رو لباش گذاشتم و زبونمو تو دهنش چرخوندم.... خودشوسفت به سینه ام چسبوند، سفتی نوک سینه هاشو بخوبی حس میکردم..... دست راستم را از توشرتش بطرف سوراخ کونش بردم وقتی انگشتم به سوراخ کونش خورد .... یک دفعه ماهیچه دورش جمع شد...... با انگشتم کمی فشارش دادم... داغ بود... شروع کرد به دل زدن .... پرستو داشت از حال میرفت.... آروم پاهامو بالا آورده و روی لبه میز جلومبل گذاشتم... پرستو دستاش را از دور کمرم باز کرد و یواش رو پاهام دراز کشید و پاهاش را دورکمرم حلقه زد ... این کار باعث شد تا کیرم لای روناش قراربگیره و از روی شرتش به شکاف بهشتی اش بخوره! .... هوس کردم کوس پف کردهشو لیس بزنم ..... دهنم حسابی آب افتاده بود.... جلوی خودم را نمیتونستم بگیرم... کیرم به نهایت شقی رسیده بود .... داشت منفجر میشد........ حال پرستوهم کمتراز من نبود .... چرا که احساس کردم شرتش کمی خیس شده .... آروم اونو از روپاهام بلند کردم و رومبل گذاشتم و رفتم پائین بین پاهاش زانو زدم ..... لبه شورتشو از کشاله رونش کمی کنارزدم... لبه های صورتی خوشرنگ کوسش پیداشد، پف کرده و کمانی ، کمی دیگه شورتشو کنارزدم ... وای.... شکاف کوچیک کوسش به صورت یک خط که از درونش دو تا لبه نازک صورتی و زیبا زده بود بیرون به چشم خورد.....از رایحه دلپذیرش دهنم پر آب شده بود.... قلبم به شدت میطپید و صدای کروپ.. کروپ اون هیجانم را بیشترکرد.... پرستو به پشتی مبل تکیه داده و نفس.. نفس میزد... تاپش تا زیر گلوش بالا رفته بود و سینه های گردش که فاصله ای بینشون نیست هماهنگ با نفس کشیدن پرستو لرزش و حرکات ژله ای زیبائی را نمایش میدادن .... حریصانه سرمو بطرف کوسش بردم ومستانه لبامو رو لبای کوسش گذاشتم.... چه کوسی؟....با لبانی مرطوب وداغ.!!... مک زدم.... و تراوش عسل گونه اش را لیس میزدم.... بوی دلپسندش رایحه ای از بهشت بود.... سیرآب نمیشدم..... دیوانه وار شرت و دامنش را پائین کشیدم .... هیچی حالیم نبود ، رونای سفید و گوشتیش را بازکردم و انداختم رو شونه هام....... یکبار دیگه سرمو به طرف دروازه بهشتی پرستو که حالا دیگه رو مبل ولو شده بود بردم، خیس بود... زبونم را تو شکاف کوسش کردم آبش را مزمزه کردم چه طعم گوارا و ملسی !!.. ... غلیظ چون عسل..!... دیوانه وار لیس زدم.... تمام صورتم خیس و چسبناک شده بود..... پرستو هم ناله میکرد...... با دستش سرمو بطرف کوسش فشار میداد..... سعی میکرد همانطور که نشسته و ناله میکرد... خودشو تکون بده! ...... خودشو کشوند پائینتر، کمی که اومد پائین سوراخ کونش اومد بالا، حالا زبونم به سوراخ کونش که باز و بسته میشد میخورد... شروع کردم به لیسیدن سوراخ کونش خیلی دوست داشتم زبونم را بکنم تو سوراخ کونش ولی ماهیچه دور سوراخ کونش اجازه نمیداد تنها تونستم کمی از نوک زبونمو بکنم اون تو!!..... با ادامه این کارهر دومون به اوج لذت و شهوت رسیده بودیم....... با تمام وجودم کوس و کون پرستو را لیس میزدم برای یک لحظه زبانم به چوچوله پف کرده اش خورد از خود بیخود شدم، کودکانه اونو مک زدم و بین دندونام گرفتم...... با نوک زبونم با اون بازی کردم کمی بزرگتر شد ..... یک لحظه احساس کردم پرستو داره میلرزه فکرکردم سردش شده ولی نه ...اون به اورگاسم رسیده بود.... ریزش آبش تمام صورتم را خیس کرد ... سرمو چنان با فشاربین روناش نگهداشته بود که داشتم خفه میشدم دهانم پرشده بود از آب کوثرش ... چه طعم وبوئی داشت.... وجودم را از آن آب بهشتی سیرآب کردم!!
پاشدم شلوارک وشورتمو کشیدم پائین و......گفتم : عزیزم پاشو رو مبل زانو بزن ، میخوام امشب کوس نازتو از عقب جربدم... پاشو.... کمی هم کونتو بگیر بالا.... پرستو پا شد و روی مبل زانو زد و کون سفیدشو طرفم قنبل کرد و.......گفت : اول یک کم پشتموبمال..... تفش بزن خشک نباشه؟ .....!!کمرکیرموگرفتم وکمی تفش زدم و سرشوگذاشتم در سوراخ کونش ، با دو دستم آبگاهشوگرفتم که پرستوشروع کرد به چرخوندن کونش و اونو فشارمیداد رو کیرم ، سوراخ کونش بطور شورانگیزی دل میزد و باز و بسته میشد..!! ، خوب که با سر کیرم سوراخ نرم و مامانی کونش را در مالی کردم..... سر کیرموکه حالا باد کرده بود گذاشتم درکوس نازش ، کلاهک کیرم حسابی باد کرده بود ، هنوزکوسش خیس بود ولی کمی تف با کف دستم به سرکیرم مالیدم چون میدونستم کوسش خیلی تنگه ، آخه من همه اش اونوازکون میکنم برا همین کوس نازش تقریباً بکر مونده ..!!....آروم لای کوسشو بازکردم و کله کیرم هل دادم توش ... وای چه کوس تنگ و داغی.. کوسی که همیشه گائیدنش برام تازگی داره.!!...نمیدونم چرا اونشب برای گائیدنش بی طاقت شده بودم .... اما دوست نداشتم کیرمو یک ضرب بکنم توش برا همین یک فشارکوچیک دادم کمی کیرم رفت تو ولی تنگی کوسش سفت کیرمو گرفته بود و نمیذاشت تکان بخوره....چند لحظه ای کیرموهمان جا نگهداشتم بعد یکبار دیگه اونو فشارداد م... پرستو هم کمکم کرد و کونش داد عقب و کیرم تا ته رفت توکوس نازش طوریکه احساس کردم سرکیرم به غضروف ته کوسش خورده.... برا یک لحظه ماهیچه های درون کوسش حالت انقباض پیدا کردن ولی بلافاصله آروم آروم شل شدن و کیرم بخوبی جای خودش را باز کرد ....... پرستوناله ای کرد و برای یک لحظه از حرکت ایستاد ، با آه و ناله گفت : وای مردم..... چرا امشب اینقدر کلفت شده ...... وای.... امیر طاقت ندارم تا نافم رسیده کمی اونو بکش بیرون .... دارم جرمیخورم..... وای خداجون مردم......!!
جداره داخلی کوسش حسابی به کیرم چسبیده بود..... وقتی کیرموکشیدم بیرون لبهای درونی کوسش که صورتی رنگ بودهمراه کیرم اومدن بیرون.. احساس کردم کیرم کلفت تراز همیشه شده..... چرا که فانتزی ذهنم روی منیر و شوهرش بود و پرستو را منیر میدیدم !!.... در فکر و خیالم این کوس و کون منیربود که میگائیدمش... شروع به تلمبه زدن کردم.... آه وناله پرستو بلند شده بود..... معلوم بود اونم داره حال میکنه..... شاید اونم توفانتزی ذهنش فکرمیکرد که شوهر منیر داره اونو میکنه.!... 
وقتی این خیال به ذهنم رسید چنان از فشارشهوت مست شدم که با تمام وجودم پرستو را میکردم، طوریکه آه و ناله اش تبدیل به جیغ شده بود ، همزمان با ریتم تلمبه زدنم پرستوهم خودشو عقب جلو میبرد تا کیرم بیشتر بره تو کوسش ..... حرکات موزون پرستوهمراه با انقباض وانبساط ماهیچه های درون کوسش موجب شد تا ابتدا او با لرزشی خفیف ونفس نفس زدن کوتاه به اورگاسم برسه ومن نیز با یک کرختی لذت بخش درحالیکه سرمو بالاگرفته بودم وبا صدای بلند اوف ، اوف میکردم تمام آبم را ریختم تو کوسش... 
علیرغم اینکه سست شده بودم ولی همچنان کمر پرستو را سفت گرفته بودم و دوست نداشتم کیرمو بیرون بکشم .... خیلی حال کردم......... حیفم آمد این تنوع گائیدن را از دست بدم ...... بهمین خاطرکار تلمبه زدن را پس از یک مکث کوتاه ادامه دادم..... حالا کاملاً کوس تنگش خیس و لزج عسلی شده بود و شلپ... شلپ... صدا میکرد... پرستو بی حال شده بود ولی ازمالیدن کونش به شکم وخایه های من دریغ نمیکرد...... همین کار او موجب شد تا کیرم شقی خودشو حفظ کنه!! ...... پرستو کمی خودشو جابجا کرد و آهسته گفت : همین طور بخوابم.؟ ... دیگه نا ندارم وایسم....!!
گفتم : بخواب عزیزم ... ولی آروم که کیرم درنیاد .!!...................پرستو درحالیکه میچرخید تا روی مبل دراز بکشه ...... گفت : عیب نداره عزیزم بزار در بیاد ..... دوست دارم امشب ازعقب هم بهت بدم ..... آخه وقتی اونو میمالی یک حالی بهم دست میده!! ...... توش شروع میکنه به خاریدن و دل زدن ...... وقتی میکنی اولش کمی درد داره!!........ولی ... دردشم لذت بخشه .!!!........پریدم تو حرفش و گفتم: عزیزم چرا میگی ازعقب و نمیگی از کون!!... قربونت برم بگو میخوام امشب یک کون بهت بدم... اینجوری من بیشتر خوشم میآد!!....
اونم که از شهوت حال به حالی شده و کونش برا کیر میخارید....... گفت : خوب....کون... میخوام حالا.. یک کون بهت بدم!!......خوبه؟ .... خوشت اومد... خوب بکن دیگه... چرامعطلی ...... کونم میخاره........ درحالیکه خودمو رو پرستو جابجا میکردم تا اونو از کون بکنم .... گفتم : عزیزم حالا کجای لذت بردن رو دیدی؟ ..... بزار یک تنوع تو سکسمون پیدا بشه، مخصوصاً اگر منیر و شوهرش بیان تو این کار..... وای از حالا چه حالی میشم وقتی توی ذهنم میبینم یک نفر دیگه مثلاً شوهرمنیرمیخواد ترا از کون بکنه ...... کاش اونم کون کردنو دوست داشته باشه که حتماً دوست داره؟!! .... چون کون منیرهم دست کمی از کون خوشگل تو نداره!!.. هرچند هم اگر اهل کون کردن نباشه ولی قول بهت میدم با دیدن این کون گرد و قلمبه ای که تو داری اون که نه هرکس دیگه ای هم بیندش ازش نمیگذره .... مخصوصاً اگر شلوارک چسبون وتنگ هم پات باشه !! ...... وای...!!.. دیونه اش میکنی.!!.. من که خودم کشته مرده اونم ..... خودت خوب اینو میدونی ....... و.. وای از اون وقتی که یک نفر دیگه کونتو ببینه وبفهمه میخوای کون بهش بدی .. وای ... میدونی کیرش چه شقی پیدا میکنه.... من جای اون دارم میترکم ... مخصوصاً بار اول که میخواد از کون بکندت ...... با چه شور و حالی کونت میزاره....... فکرشو بکن تو اون حالت.... تو چه حال و لذتی میبری و بعدش هم من... چون خیلی دوست دارم بعد ازاینکه یکی از کون گائیدت منم پشت سرش تو را بکنم، چه حالی میده؟......!!! آدم کیرشو بزاره جای گرم یک کیر دیگه که پر از آب منیه !!!.... وای یعنی میشه؟؟.....سعی کردم با این حرفها پرستو را برای کارسکسی جدیدمان آماده کنم، تا از نزدیک شاهد کون دادنش باشم و ببینم چطوری کون میده و چه شکلی ازکون می کننش ..!!.... و از دیدن آن صحنه ها بهره و لذت شهوانی ببرم، مهمتر اینکه اگر جوربشه، بتوانم منیر خوشگل و ناز را که توخواب هم نمیدیدم ، از کون بکنمش !!!... و داغ این مدتو از دلم دربیارم!!...
ضمن ادامه حرفهایم ، آروم کیرمو که حسابی شق شده و هنوزخیس خیس بود در سوراخ کونش گذاشتم و با ستون قراردادن دستهام در دو طرف بدنش کمرم را بالا گرفتم تا فشار کمتری به کونش بیاد و کیرم آروم و یواش بره تو کونش تا هم من لذت بیشتری ببرم و هم اون دردش نگیره....... 
من گائیدن کون را اینطوری، یعنی پرستو دمر بخوابه و من بخوابم روش را بیشتر دوست دارم وهمیشه هم اینجوری اونو از کون میکنم...... چرا که دراین حالت تمامی کونش تو بغلم جا میگیره و از نرمی و گرمی اون بیشتراستفاده میکنم و لذت بیشتری هم میبرم ..... گاهاً دراین حالت بعد از چند تا تلمبه زدن دستامو زیر شکمش میبرم و با فشاردادن به زانوام و ستونی کردن اونا بدون اینکه کیرم ازکونش در بیاد بحالت سگی، گائیدنشوادامه میدم اونم از این دوحالت خیلی خوشش میاد وخوب هم متمتع میشه ولذت میبره وآه و ناله های آن چنانی میکنه!!! ..... 
درحالت سگی وقتی چاک کونش را باز میکنم براحتی میبینم کیرم تا ته رفته توکونش و تخمام به در کونش میخورن وموقع اومدن آبم، پرستومیخواد که آبمو تو کونش بریزم یا روکمرش اما تا حالا نشده آبمو بخوره یا برام ساک بزنه..... 
میگه دوست نداره و خوشش نمیآد.!!؟؟........ منم تا حالا دراین مورد اصرار زیادی نکردم ...... اما یکی ازکارهای جالب و موردپسندی که همیشه پرستوانجام میده اینه که قبل از کون دادن خودشو خوب تخلیه میکنه ، این کارش موجب میشه تا کیرم راحتر توکونش جا بگیره واونم دردکمتری بکشه ، من هم ازگائیدن یک کون تخلیه شده وتمیز، لذت بیشتری میبرم .. ................